اين تمايل فطرى وقتى به اوج خود مى رسد، پرستش نام مى گيرد. هر انسانى فطرتاً در برابر محبوب و معشوق خود خضوع و كرنش مى كند. «شايد همهى كسانى كه در دل خود نسبت به كسى احساس محبت مى كنند ـ به ويژه اگر اين احساس شديد باشد ـ درك كرده اند كه وقتى به محبوب خودشان مى رسند، دوست دارند در مقابل او نوعى خضوع كنند. اين خواستى است كه براى آن نمى توان دليل عقلى آورد كه چرا محب در مقابل محبوب مى خواهد خضوع كند; مثلاً خم مى شود و دست يا پايش را مى بوسد. دلش مى خواهد در مقابل او كوچكى كند. اين خواستى است كه توجيه عقلانى ندارد. ولى يك خواست فطرى است كه به اين وسيله ارضا مى شود. هر قدر محبت خالص تر و شديدتر باشد، اين خواست هم شديدتر است، تا آنجا كه گويى محب مى خواهد در مقابل محبوبش فدا شود. مرتبهى شديد اين خواست فطرى را ما مى توانيم پرستش بناميم. عشقى كه پاك و خالص باشد، به اين جا منتهى مى شود كه عاشق مى خواهد در مقابل معشوقش فانى شود و آن قدر كوچك كه گويى مى خواهد هيچ بشود.»(93)
10ـ 2 كمال جويى
كمال جويى يكى از اصيل ترين اميال فطرى انسان است و مى توان آن را منشأ و اساس بسيارى از اميال فطرى دانست. به فرض اگر مى گوييم انسان فطرتاً حقيقت جوست، به خاطر آن است كه كمال او در عالم شدن است و يا اگر انسان فطرتاً قدرت طلب است، به خاطر آن است كه كمال خود را در قدرت مى بيند.ميل به كمال در واقع اختصاص به انسان ندارد، بلكه شامل حيوان نيز مى شود. آنچه ويژهى انسان است، درجهى خاصى از اين كمال است كه در حيوان يافت نمى شود. به بيان ديگر تفاوت ميان انسان و حيوان در حوزهى تشخيص مصداق كمال است.در ابتدا دربارهى مفهوم اصطلاحى «كمال» توضيح داده مى شود تا حقيقت اين ميل فطرى انسان نيز روشن تر گردد.كمال و خير داراى دو اصطلاح است:الف ـ كمال فلسفى: در فلسفهى اسلامى، وجود به طور مطلق، خير و نيك به شمار مى رود و در برابر، شر، امرى عدمى نسبى و اضافى قلمداد مى شود. در اين اصطلاح «خير» مساوق «وجود» است و شامل اصل وجود ذات و وجود صفات مى شود; مثلاً وجود انسان خير است و علم، قدرت و ديگر صفات وجودى او نيز خير مى باشد.اما مفهوم كمال وجودى، اصل ذات را شامل نمى شود; بلكه تنها وصف وجودى شىء را كمال مى نامند. پس هر گونه صفت وجودى نسبت به ذاتِ متصف به آن، كمال و خير است.ب ـ كمال و خير اخلاقى: در اين اصطلاح كمال به معناى «خوب» و در برابر «بد» است; برخلاف معناى نخست كه كمال به اوصاف وجودى شىء اطلاق مى شد و در برابر نقص بود. در بحث گرايش به فضايل اخلاقى، كمال در معناى دوم مورد نظر مى باشد.همان گونه كه گفته شد، يكى از گرايش هاى اصيل انسانى ميل به كمال است; يعنى انسان مى خواهد سعهى وجودى هر چه بيش ترى بيابد و علمش، قدرتش، اراده اش، حياتش همه و همه نامحدود و مطلق باشد. آرى، انسان كمال مطلق را مى طلبد.حكما و عرفا بر فطرت كمال جويى انسان، آن هم كمال مطلق طلبى، تأكيد بسيار كرده اند و از راه هاى گوناگون به تبيين آن پرداخته اند و از اين طريق تلاش كرده اند تا فطرى بودن خداى متعال را اثبات و تبيين كنند.اين كه انسان فطرتاً كمال طلب است و كمال را بر نقص، علم را بر جهل، قدرت را بر عجز، اختيار را بر جبر و به طور كلى داشتن را بر نداشتن ترجيح مى دهد، امرى بديهى است كه هر كس با مراجعه به وجدان خود بدان حكم مى كند، اما چرا و به چه دليل انسان، مطلق خواه است و از هر كمالى، مطلقِ آن را مى طلبد؟ به نظر مى رسد دليل آن همان حكم وجدان است. هر كس با مراجعه به خود مى يابد كه به هيچ حدى قانع نيست، به گونه اى كه اگر بر كرهى خاك مسلط باشد و از او بپرسند آيا مى خواهى ـ بدون هيچ مؤونت و درد سرى ـ بر كرات ديگر هم مسلط باشى، قطعاً پاسخ او مثبت است. دربارهى علم خواهى نيز قضيه همين است.آيت الله شاه آبادى در اين باره مى گويد:«ما اگر به فطرت رجوع كنيم، مى يابيم كه او عاشق كمال مطلق است، به طورى كه اگر به همهى حقايق كيهانى آگاه شود و احتمالاً وجود اكمل از آن ها در او منقدح گردد، آن را نيز آرزو مى كند.»(94)امام خمينى(ره) نيز در اين باره مى نويسد:«انسان در فطرت خود هر كمالى را به طور مطلق مى خواهد و شما خوب مى دانيد كه انسان مى خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هيچ قدرتى كه ناقص است، دل نبسته است. اگر عالم را در اختيار داشته باشد و گفته شود جهان ديگرى هم هست، فطرتاً مايل است آن جهان را در اختيار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم ديگرى هم هست، فطرتاً مايل است آن علوم را هم بياموزد.»(95)نگارنده نيز بر اين عقيده است كه انسان به هيچ حدى از كمال قانع نيست و هرچه داشته باشد، بيش تر از آن مى خواهد و اين امرى وجدانى و غيرقابل ترديد است. برخى مى گويند: ما بسيارى را مى بينيم كه مقدارى علم مى اندوزند و به همان قناعت مى كنند و ميلى براى فراگيرى دانش بيش تر ندارند. در جواب آن ها بايد گفت: اگر از اين افراد پرسيده شود كه آيا دوست داريد دفعتاً و بى هيچ زحمت و هزينه و مؤونتى دريايى از علم بر شما افاضه شود و بسيارى چيزها را كه نمى دانيد، بدانيد; چه پاسخ خواهند داد؟ بى شك پاسخ آن ها مثبت است. اين كه برخى دنبال فراگيرى علم نمى روند، به خاطر سختى هايى است كه طى اين راه، مستلزم آن است و اين هيچ منافاتى با ميل فطرى به كمال مطلق ندارد; مانند انسان گرسنه اى كه پايين كوه است و غذاى لذيذى نيز بر قلهى كوه نهاده شده است، او على رغم ميل وافر به خوردن آن، چه بسا بر جاى خود مى نشيند و گرسنگى را تحمل مى كند، چون نمى خواهد آن رنج را بر خود هموار سازد.عشق و ميل به كمال مطلق مهم ترين گرايش فطرى است كه در بحث الاهيات، براى تبيين فطرى بودن گرايش و باور به خداوند و گاهى براى اثبات وجود خداى متعال بدان تمسك مى شود كه شرح آن خواهد آمد.وقتى مسئلهى كمال جويى و كمال خواهى انسان مطرح مى شود، دو معنا و دو تفسير براى آن ذكر مى شود: يكى اين كه انسان فطرتاً مى خواهد عالم مطلق، قادر مطلق، مريد مطلق و مانند آن باشد; يعنى فطرتاً مى خواهد خودش كمال مطلق باشد.معناى دوم آن است كه انسان به موجودى خارجى كه كمال مطلق است، عشق مىورزد; يعنى انسان كمال مطلق را به عنوان امرى خارجى و به عنوان يك ابژه دوست دارد و به او عشق مىورزد. در بحث برهان فطرت كه با توسل به عشق به كمال مطلق، وجود خارجى كمال مطلق كه همان خداى متعال است، اثبات مى شود، اين معنا مورد نظر است.