امام خمينى مى فرمايند: «بدان كه از فطرت هايى كه «فطرالناس عليها» فطرتِ تنفر از نقص است و انسان از هر چه متنفر است، چون در او نقصانى و عيبى يافته است، از آن متنفر است; پس عيب و نقص، مورد تنفر فطرت است. چنان كه كمال مطلق مورد تعلق آن است.»(96)ايشان از اين بيان در امر توحيد استفاده مى كنند و مى گويند: «پس متوجه اليه فطرت بايد واحد و اَحَد باشد; زيرا كه هر كثير و مركبى ناقص است و كثرت بى محدوديت نشود و آنچه ناقص است، مورد تنفر فطرت است، نه توجه آن. پس از اين دو فطرت كه فطرت تعلق به كمال و فطرت تنفر از نقص است، توحيد نيز ثابت شد.»(97)
فصل چهارم: خدا در فطرت
بايد توجه داشت كه وقتى مسئلهى خداوند به عنوان يك امر فطرى مطرح مى شود، معانى مختلفى از آن مراد مى شود كه عدم تفكيك ميان اين معانى در بسيارى موارد، در هم ريختگى بحث و تشويش ذهن مخاطبان را موجب مى گردد. از اين رو تمييز و تفكيك اين معانى از يكديگر ضرورى به نظر مى رسد.معانى كه از فطرى بودن مسئلهى خداوند اراده مى شود، عبارت است از:
1ـ فطرى بودن خداشناسى
مقصود از فطرى بودن خداشناسى يكى از معانى زير مى تواند باشد: