«وَلا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوااللهَ فَاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُم.»(148)(حشر / 19)از برخى آيات قرآن مستفاد مى گردد كه كافران خدا را فراموش كرده اند. عنوان «نسيان» كه در اين آيات به كار رفته است، دلالت بر آن دارد كه كافران، پيشينهى معرفت نسبت به خداوند دارند و در حال كفر، خدا را فراموش كرده و از ياد برده اند. از آن جا كه اين آيات به كسانى نيز كه از ابتدا كافر بوده و هرگز در ظاهر به خدا ايمان نياورده اند، اطلاق مى شود، يك نوع معرفت به خداوند در ساحت عميق تر جان هر انسانى، از اين آيات به دست مى آيد.نحوهى تمسك به اين آيات، شبيه آيات تذكر است. در واقع آيات تذكر به جنبهى اثباتى مطلب اشاره دارد و اين كه ايمان آوردن به خدا، ياد آوردنِ اوست، نه معرفت ابتدايى نسبت به او; و آيات نسيان به جنبهى سلبى مطلب اشاره دارد و اين كه كفرورزيدن به خدا و نفى او، فراموش كردن خداوند است، نه جهلى كه مسبوق به هيچ معرفت و علمى نباشد.(149)بايد توجه داشت كه دامنهى فطرياتِ مستفاد از اين آيات، محدودتر از آيات تذكر است و تنها شامل معرفت الله مى گردد، نه همهى معارف كلى دين.
8ـ آيات دال بر توجه به خدا به هنگام خطر
«فَاِذا رَكِبُوا فِى الْفُلْكِ دَعَوُااللهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ فَلَمّا نَجَّاهُمْ اِلَى البَرِّ اذا هُمْ يُشْرِكُونَ.»(150)(عنكبوت / 65)اين آيه در سياق آياتى است كه در خطاب به پيامبر، تناقص گويى هاى مشركان را در بارهى عقايد بازگو مى كند: «وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَاَحْيَا بِهِ الاَْرضَ مِن بَعدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ، قُلِ الحَمْدُ لِلَّهِ، بَل أَكثَرُهُم لايَعقِلوُنَ.»(151) (عنكبوت / 63)در ادامهى اين آيه آمده است:«فَاِذَا رَكِبُوا فِى الفُلكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُم اِلَى البَرِّ اِذا هم يُشرِكُونَ.»(152)(عنكبوت / 65) و اين در واقع بيانگر تناقضى ديگر در رفتار ايشان و حاكى از كفران نعمت آن هاست.(153)از اين آيه و آيات مانند آن به دست مى آيد كه هر گاه انسان در معرض خطرِ مهلكى قرار گيرد و هيچ راه نجاتى براى خود نيابد، خداوند را با خلوص مى خواند و به سوى او كشيده مى شود. در واقع قطع اميد از ساير علل و اسباب موجب مى شود انسان متوجه مسبب الاسباب گردد و آن معرفت فطرى كه در عمق جانش خفته است، بيدار گردد. از اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه توجه به آنچه اطراف انسان را احاطه كرده و آدمى را به خود مشغول داشته است، عامل عمدهى بى توجهى به معرفت فطرى او نسبت به خداوند است.استاد جوادى در اين باره مى گويد:«مشرك كه توحيد ربوبى را انكار مى كند، در حال احساس خطر مهم، موحد خواهد شد. اين گرايش توحيدى او در اين حال مَجازى نيست و آميخته با مَجاز هم نخواهد بود، بلكه توحيد ناب و اعتقاد خالص مى باشد. «مخلصين له الدين» معلوم مى شود كه احساس خطر، غبار زدايى مى كند و گَرد شرك و الحاد را مى زدايد و صفاى ضمير را آشكار مى كند و آيينهى دل را جلا مى دهد.»(154)اين آيات، فطرى بودن اعتقاد به خداوند و كارساز بودن و يگانه بودن او را افاده مى كند.