در اين نوشتار گذرى داريم بر خداشناسى فطرى; يك سوى اين بحث خدا و سوى ديگر آن انسان است و در واقع جست و جوى خداست در آيينهى انسان.روايات فراوانى با اين مضمون آمده است كه «من عرف نفسه فقد عرف ربّه(1)» اين گروه از روايات كه حاكى از ملازمهى اكيد ميان شناخت انسان و شناخت خداوند است، تفسيرهاى فراوانى را در برداشته و بحثهاى دامنه دارى را فراروى انديش مندان نهاده است كه نوشتار حاضر به گوشه اى از آن مى پردازد.يكى از ديدگاه ها دربارهى انسان، به نظريهى فطرت موسوم است و يكى از راه هاى شناخت خداوند، راه فطرت است. از اين رو، براى آغاز بحث خداشناسى فطرى، ابتدا به نظريهى فطرت و تبيين آن مى پردازيم و به اين بهانه، سيمايى كلى از انسان شناسى اسلام ارائه مى دهيم. (فصل اول)آنگاه روش هاى بازشناسى امور فطرى را مورد بررسى و مداقه قرار مى دهيم. (فصل دوم)پس از آن، عناصر فطرى وجود انسان، كه با يكى از روش هاى پيشنهادى كشف مى گردد، طبقه بندى مى شود تا بحث از امور فطرى با وضوح و تمايز همراه باشد.(فصل سوم)در بحث هاى خداشناسى، همواره بر فطرى بودن مسئلهى خدا تأكيد مى شود اما بيان آن بسيار گوناگون و غير مضبوط است. از اين رو، طرح و بررسى معانى متفاوتى كه از اين عنوان مراد شده است، ضرورى به نظر مى رسد، تا از يك سو، ابعاد گوناگون ارتباط فطرت انسانى با خداوند، و زمينه هاى مختلف ارتباط انسان با خدا، كه به واسطهى گوهر فطرت براى او فراهم است، دانسته شود و از سوى ديگر، بيان هاى مختلفى كه دربارهى فطرى بودن خداوند ارائه شده است، طبقه بندى شده، هر كدام در جاى خود قرار گيرد.(فصل چهارم)در فصل پنجم، فطرى بودن خداوند در وجود انسان با توجه به آيات قرآن كريم مورد بررسى قرار مى گيرد.بحث بعدى، با عنوان «فطرت، راه يا برهان» است كه در نظر برخى از انديش مندان، فقط راهى براى شناخت خداوند است، اما در نظر برخى ديگر، افزون بر آن، فطرت، برهانى بر وجود خداوند نيز هست كه در كنار ساير براهين اثبات وجود خدا، قرار مى گيرد. در اين فصل، به تفصيل، اين دو ديدگاه تبيين شده و برهان فطرت با پردازش هاى گوناگون آن در بين انديش مندان مسلمان بررسى شده است.(فصل ششم)هم چنين، برهان فطرت، با پردازش هاى گونه گون آن در ميان مسلمانان، با برهان اخلاقى و برهان تجربهى دينى، كه در ميان انديش مندان مغرب زمين طرح شده، مقايسه و شباهتها و تفاوتهاى آنها نشان داده شده است.(فصل هفتم) و برهان فطرت را آن گونه كه انديش مندان مغرب زمين دربارهى آن انديشيده اند، گزارش كرده اند و در حاشيهى آن پاره اى بحثهاى تطبيقى آورده شده است. (فصل هشتم)در پايان وظيفهى خود مى دانم، از عزيزانى كه در معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامىِ نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها خدمت مى كنند و بر آماده سازى و نشر بهينهى اين اثر همت گماردند، قدردانى كنم. از خداى عليم ديّان، توفيق روز افزون ايشان را خواستارم.والحمدللّه ربّ العالمينعلى شيروانىقم ـ حوزهى علميه14/6/76