اشكال اول: اين اشكال ناظر به عدم تماميت اركان تمثيل در مقام است;(132) زيرا يكى از اركان تمثيل وجود مشابهت بين اصل و فرع مى باشد و گفته مى شود اگر فرضاً قبول كنيم كه تمثيل منطقاً مفيد نتيجه ى معتبرى مى باشد; ولى در اين جا يكى از اركان اساسى آن مفقود است; زيرا وجود شباهت ميان آثار طبيعى و مصنوعات انسان كه محور اين برهان است، مسلم نيست، تا اين كه نتيجه بگيريم كه علت آثار طبيعى هم مانند مصنوعات انسان، فكر و عقل است و ما به تجربه آموخته ايم كه معلولات انسانى از طرح و نقشه نتيجه مى شوند; ولى در مورد معلولات طبيعى و اين كه چگونه رخ مى دهند، چنين تجربه اى نداريم. آثار و معلولات طبيعى طورى شبيه آثار و معلولات ساخته ى انسان نيست كه بتوانيم مطمئن باشيم كه انواع عوامل علّى مشابه بايد در هر دو مؤثر باشد. ممكن است براى هم آهنگى و نظامى كه ما در طبيعت مشاهده مى كنيم، علل ديگرى غير از وجود يك فكر و عقل كل موجود باشد.(133)
نتيجه اين كه آنچه براى تماميت اين تمثيل لازم است:
اولا: ما همانند تجربه اى كه نسبت به موضوعات بشرى داريم، تجربه اى نسبت به پيدايش و تكوين جهان كه در طول ميلياردها سال تدريجاً رخ داده است، داشته باشيم و اين تجربه براى بشر مقدور باشد.
ثانياً: با داشتن تجربه ى فوق، شباهت كاملى ميان نظام مندى موجود در مصنوعات بشرى با نظم موجود در طبيعت بيابيم و چنين شباهتى را طبيعت با هيچ پديده ى ديگرى نداشته باشد.
ثالثاً: تمثيل منطقاً مفيد نتيجه ى معتبر علمى باشد; به عبارت ديگر اين قضيه كه «معلول هاى مشابه داراى علت هاى مشابه هستند» داراى ارزش علمى بوده و به روش معتبر منطقى اثبات شده باشد تا به مدد ملازمت نظم در مصنوعات بشرى با وجود طرح و تدبير در ناظم، نتيجه گرفته شود كه نظام مندى فوق العاده ى موجود در طبيعت هم ملازم با هوشمندى و تدبير فوق بشرى خالق و ناظم آن دارد. در حالى كه در اين جا هيچ كدام از امور سه گانه ى فوق ثابت نشده است.
اشكال دوم: اشكال ديگرى كه از بيان تمثيلى كبرا ناشى مى شود، اين است كه در صورت تماميت اركان تمثيل، ناظم در مصنوعات بشرى صرفاً ناظم است، يعنى مواد و ابزارى را كه در اختيارش قرار داده مى شود، صرفاً چينش، آرايش و سر و سامان مى بخشد و منظم مى كند و هرگز خالق آن ها نمى باشد; هم چنين ناظم عالم طبيعت هم صرفاً ناظم باشد، نه خالق هستى; در حالى كه خالقيت خداوند براى جهان و مبدأيت او براى هستى، حداقل انتظارى است كه از براهين اثبات وجود خدا مى توان داشت. به عبارت ديگر ناظميت خداوند فرع خالقيت اوست و بلكه عين خالقيت اوست; در صورتى كه بيان تمثيلى برهان نظم به دليل جدايى بين خالق و ناظم در مصنوعات بشرى، در عالم طبيعت هم خالق را از ناظم جدا مى كند و يا به تعبير بهتر فقط «ناظم» را ثابت مى كند. (چنان كه در بحث هاى مربوط به پيشينه ى تاريخى اين برهان گذشت، بعضى از فلاسفه ى يونان باستان هم چنين تلقى از خداوند داشته اند.)
جوهر اشكال فوق اين است كه اتخاذ روش تمثيلى در اين برهان، بر اساس شباهت موجود بين مصنوعات بشرى و جهان طبيعى موجب تسرى بعضى خصوصيات موجود در انسان و افعال او به خداوند مى شود، به عبارت ديگر خداوندى انسان گونه را ثابت مى كند، نه خدايى با ماهيت مافوق بشرى، چنان كه مورد توقع متدينين است.(134)
گفته مى شود كه اگر صحت و اعتبار تمثيل در مقام را بپذيريم، تنها مشكل ممكن تمثيل، صورت مبتنى بر شباهت موجود بين مصنوعات بشرى و عالم طبيعت نيست; بلكه صور ديگرى از تمثيل نيز ممكن است كه مبتنى بر شباهت موجود بين عالم طبيعت (جمادات) با عالم گياهان و يا حيوانات مى باشد. يعنى نظام مندى موجود در طبيعت (جمادات) را مى توان با نظام مندى حاكم بر گياهان و حيوانات مقايسه و تمثيل نمود.
در اين تمثيل ها نتيجه با صورت قبلى متفاوت خواهد بود و در اين صورت نتيجه ى تمثيل مى تواند انتساب نظام مندى عالم به يك نيروى خود تنظيم درونى و خودجوش باشد، نه نيرويى كه از خارج آن را تدبير و تنظيم مى كند، چنان كه در گياهان و حيوانات اين چنين است.(135)
اشكالات ديگرى نيز بر بيان تمثيلى وارد شده است كه در واقع اختصاصى به اين بيان ندارد; بلكه به همه ى راه هاى اثبات كبرا وارد مى گردد كه در قسمت پايانى اين فصل مورد بررسى قرار خواهد گرفت.
در اين قسمت نيازى به پرداختن ـ بيش از اين مقدار ـ به انتقادات طرح شده بر روش تمثيلى نيست و چون اصولا ـ چنان كه در مباحث منطقى اثبات شده است ـ قياس تمثيلى را مفيد علم و يقين ندانسته و اعتبارى بيش از ظن و گمان براى آن قائل نيستيم; بنابراين تمسك به آن را در مقام اثبات كبراى اين برهان موجه نمى دانيم، حتى اگر تمام اركان آن هم موجود و تمام باشد.
البته چنان كه قبلا نيز بيان شد، توسل به آن به منظور توضيح و تقريب چگونگى دلالت نظم طبيعت بر ناظم آن، از راه ذكر نمونه هايى از نظام مندى در مصنوعات بشرى، مانعى ندارد. بنابراين بايد در جستوجوى راه ديگرى براى اثبات كبراى اين برهان باشيم.