گروهى از انديشمندان مسلمان كه به برهان نظم پرداخته اند، نوعاً به منظور صيانت آن از اشكالات طرح شده بر روش تمثيلى، قائل به ماهيت برهانى براى آن شده اند. از آن جا كه حداقل نصاب لازم براى برهانى بودن اين استدلال، ـ چنان كه در فصل دوم گذشت ـ كلى بودن و ماهيت عقلى داشتن كبرا و يقين آور بودن مقدمات آن مى باشد، (اعم از اين كه در ناحيه ى صغرا برهانى و عقلى باشد، يا خير) بنابراين لازم است كه بيانى برهانى از اثبات كبراى اين برهان ارائه گردد. اين امر همواره به يك شكل و با مبانى يكسان صورت نگرفته است، بلكه بيان هاى مختلفى از آن ارائه شده است كه بايد هر كدام را جداگانه طرح و مورد بررسى و نقد قرار دارد.
الف: بيان مبتنى بر اصل عليت و احكام آن
در اين استدلال گفته مى شود كه اصل عليت هم چنان كه ما را از وجود معلول به اصل وجود علت هدايت مى كند، به خاطر لزوم وجود سنخيت بين علت و معلول، از چگونگى معلول و خصوصيات آن نيز ضرورتاً مى توان به ويژگى ها و صفاتى در علت پى برد; به عبارت ديگر همان طور كه اصل پيدايش يك اثر بر وجود نيروى مؤثر دلالت مى كند، صفات و خصوصيات آن اثر نيز مى تواند تا حدود زيادى آيينه و نشان دهنده ى صفات مؤثر باشد; مثلا ما در باره ى شخص معينى اعتقاد علمى پيدا مى كنيم و او را به دليل آثار قولى و كتبى كه ازاو ديده ايم، به عنوان عالم مى شناسيم; بنابراين به حكم سنخيتى كه لازم است ميان اثر و مؤثر باشد، امكان ندارد كه از فاقد علم، سخنان علمى و يا از كسى كه فقط فقيه است، سخن منظم فلسفى، رياضى و ادبى و يا از كسى كه فقط حكيم است، آثار فقهى و رياضى، صادر شود.(136)هم چنين در يك پردازش ديگر از اين بيان آمده است: «اين نظم و حساب كه در همه جا حكومت دارد، بدون ترديد از وجود پديده آورنده اى عاقل و با هدف به خوبى حكايت دارد; زيرا رابطه ى بين علت و معلول از نيرومندترين برهان هاى عقلى است. همان گونه كه طبق اصل عليت و رابطه ى آن با معلول، هر مصنوع و آفريده شده اى، آفريننده اى دارد به همان نسبت نظم و حساب در هر پديده معلولى است كه از وجود علت خويش; يعنى درك و شعور در پديد آورنده حكايت مى كند. اگر ما بتوانيم معلولى را بدون علت بدانيم و رابطه ى بين علت و معلول را انكار كنيم، تنها در آن صورت ممكن است نظم را در موجودات جهان ببينيم و آن را از ناظمى با درك و شعور ندانيم.»(137)در نتيجه بر طبق اين روايت شكل برهانى اين بيان را به صورت ذيل مى توان عرضه كرد:نظم و حساب يك پديده ى طبيعى مى باشد. (صغرا)هر پديده اى، پديد آورنده اى مى خواهد. (كبرا)نتيجه: پس بدون ترديد نظم و حساب موجود در طبيعت هم بايد از علتى سرچشمه بگيرد. (صغرا)علت پيدايش حساب و نظم در همه جا، چيزى جز ادراك و شعور در پديد آورنده و ناظم نمى تواند باشد. (كبرا)نتيجه نهايى: پس علت حساب و نظم موجود در طبيعت، موجودى با ادراك و شعور مى باشد.همين استدلال درقالب يك برهان منطقى به شكل ديگرى نيز ارائه شده است، در اين تصوير بعد از رد سوفسطايى گرى و قبول واقع و عين، اركان اصلى استدلال به اين صورت ارائه شده است: 1ـ عالم طبيعت محكوم نظام معين است.2ـ تمام آنچه در عالم هستى وجود دارد; از جمله نظامات و قوانين و سنن ـ طبق اصل عليت ـ معلول علتى هستند كه موجب پيدايش آن ها شده است.3ـ معلول ها و اثرها نه تنها بر اصل وجود علت و مؤثر دلالت مى كنند، بلكه علاوه برآن و در طول دلالت اول، متضمن دلالت ديگرى هستند كه عبارت است از كشف خصوصيات علت و مؤثر، مبنى بر وجدان يا فقدان صفاتى در آن. (در برهان نظم تأكيد بر اين دلالت دوم است.)نتيجه: عقل حكم مى كند، اعمالى كه در آن ها نظم و محاسبه به كار رفته است، محصول فاعل عاقل و با شعورى باشد.(138) البته حصول نتيجه ى مذكور حداقل محتاج تشكيل قياس ديگرى شبيه آنچه در تصوير قبلى گذشت، مى باشد كه در عبارت فوق پنهان است و ظاهراً به دليل وضوح مطلب از تصريح به آن خوددارى شده است.