معمولا روند تفكر فلسفى كلامى سده هاى ميانه به دو دوره تقسيم مى شود:
دوره ى اول: (از سده ى پنجم تا داوزدهم)
تفكر فلسفى كلامى در اين دوره به شدت از افلاطون و پيروان جديد او تأثير پذيرفته است; از جمله حكماى اين دوره و شاخص ترين آن ها، سنت آگوستين است كه كتاب «اعترافات» او از منابع مهم الاهيات طبيعى در اين دوره محسوب مى شود. در كلمات او همواره زيبايى ها و عجايب طبيعت به عنوان هدايت گرى مطمئن و خطاناپذير براى انسان مطرح اند كه با همه ى وجود خود، او را به سوى مبدأ لايزال الاهى رهنمون مى شوند:«چه كنم كه به ساحت قدس خدا دست يابم؟ زمين را مى نگرم، زمين خود مخلوق است. زمين چه خطه هاى زيبايى دارد و اما آن را خالقى است... آسمان را مى نگرم و به زيبايى ستارگان خيره مى شوم، درخشش خورشيد را مى ستايم كه روز را مى زايد، ماه را مى بينم كه تيرگى شب را مى سترد، چه مناظر بديع و شگرفى چرا كه نه خاكى و زمينى، بلكه آسمانى اند. با اين همه تشنگى من فرو نمى نشيند. حيرانم، زبان به تحسين مى گشايم و به جستوجوى پديد آورنده ى اين ها بر مى خيزم...»(14)هم چنين در جاى ديگرى از كتاب خود با بيانى صريح تر، بر هدايت گرى طبيعت با ساختار حيرت انگيز و خيره كننده ى خود، به سوى آفريدگارى حكيم تأكيد مى كند:«از آسمان و زمين و ماه پرسيدم و هر يك از آن ها گفت: خداى تو من نيستم، از درياها و دره ها و جانوران پرسيدم و آن ها نيز پاسخ دادند: خداى تو ما نيستيم از ما فراتر برو... به همه ى آن ها گفتم. شما همه با من از خداى من سخن گفتيد و به آواز بلند گفتيد: ما را او آفريده است.»(15)در نظر آگوستين ساختار شگفت انگيز طبيعت ـ كه قهراً هدفى را دنبال مى كند و غايت مندى تنها تفسير قابل قبول از اين واقعيت است ـ به عنوان دليلى متقن بشر را به سوى خداوند حكيم هدايت مى كند. يكى ديگر از فلاسفه ى اين دوره كه با استفاده از برهان نظم در صدد اثبات حكمت خداوند بر آمده است، جان اسكات است كه در سده ى نهم ميلادى مى زيسته و به آگوستين ثانى معروف است. او در كتاب معروف خود، به نام «درباره ى تقسيم طبيعت» مى گويد: «در وجود اشيا، وجود خدا را مى توان ديد و در نظم آن ها حكمتش را و در حركت آن ها حياتش را.»(16)اگرچه اسكات از برهان نظم براى اثبات وجود خداوند استفاده نمى كند، و اصل وجود اشيا را دليلِ وجود خداوند مى داند; ولى استدلال او به نظم عالم براى اثبات حكمت الاهى و تفكيك بين اصل وجود خداوند و حكمت او در استفاده از برهان نظم، ابتكارى بديع است; زيرا نوعاً در ره يافت از نظم طبيعت به خداوند نوعى ملازمه بين اصل وجود خداوند و تدبير او استفاده مى شود.