گفته مى شود كه اين برهان مفيد يقين منطقى نيست و در نهايت نوعى يقين روان شناختى و اطمينان قلبى از آن حاصل مى شود; پس نتيجه ى آن استحكام يقين مطابق با واقع را كه حاصل برهان منطقى است، ندارد(173) و در واقع نمى توان آن را برهان ناميد و بهتر است از آن به عنوان «دليل نظم» ياد كرد نه «برهان نظم»(174); بنابراين ارزش جدلى دارد نه برهانى(175) و حسى يا تجربى بودن صغراى برهان و مبتنى بودن كبراى آن بر تمثيل يا حساب احتمالات و استقراء، عمده ترين دلايلى هستند كه براى اثبات اين ادعا بيان مى شود. پاسخ اين ادعا در فصل گذشته به تفصيل بيان شد و دلايل آن مورد بررسى و نقد قرار گرفت. در اين جا به طور اجمال بايد گفت كه: اولا: برهان نظم داراى يك مقدمه ى تجربى و يك مقدمه ى عقلى است و چون اعتبار علمى مقدمه ى تجربى به قياس خفى است كه او را همراهى و پشتيبانى مى نمايد; بنابراين اعتبار مقدمه ى تجربى به همان قياس خفى عقلى است و در نتيجه برهان نظم از مقدمات عقلى (بدون واسطه يا با واسطه) برخوردار است و هرگز صغراى برهان نظم حسى نمى باشد; زيرا ـ طبق تعريفى كه از نظم گذشت ـ هرگز نظم از راه حسى به دست نمى آيد و جزء كيفيات محسوس نمى باشد، همان طورى كه قانون عليت توسط حس احراز نمى گردد.(176)ثانيا: هرگز حسى بودن يك مقدمه يا تجربى بودن آن نقش تعيين كننده اى در نحوه ى استنتاج ندارد; زيرا معيار برهان تام، قطعى بودن تمام مقدمات آن است و اگر مقدمه اى در عين حسى بودن قطعى بود، ثمره ى آن قياس قطعى خواهد بود.(177)ثالثا: مقدمه ى مهم تر اين برهان (كبرا) كه عهده دار كشف رابطه ى ميان نظم از يك سو و شعور از سوى ديگر مى باشد، نيز (بدون واسطه يا با واسطه) عقلى است; بنابراين ماهيت آن به طور قطع تمثيل نيست، بلكه يا مستقيماً عقلى است و يا مبتنى بر تجربه ى معلل است.استاد مطهرى در دفاع از عقلى بودن آن مى گويد: «براهين تجربى در مواردى است كه بخواهيم رابطه ى يك پديده ى محسوس را با يك پديده قابل احساس ديگر كشف كنيم; به عبارت ديگر برهان تجربى تنها در مورد كشف رابطه ميان دو جزء از طبيعت مى تواند جارى باشد، نه در مورد كشف رابطه ى ميان طبيعت و ماوراى طبيعت.»(178)استاد ضمن اثبات اين مطلب كه برهان از آثار و مصنوعات انسان، بر عقل و انديشه و هوش انسان نه از قبيل تمثيل منطقى است و نه از قبيل استدلال تجربى، بلكه نوعى برهان عقلى است(179) ، اظهار مى دارد كه «شناخت ما و دست يافتن به عقل و هوش انسان هاى ديگر غير از خود ما، از نوع دليل تجربى نيست، چه رسد به آن كه برهان نظم كه در مورد جهان و رابطه اش با ذات بارى تعالى اقامه مى شود از نوع دليل تجربى باشد.» او سپس ماهيت شناخت آيه اى در قرآن را نوعى استدلال عقلى محض مى داند و ديدگاهى كه دعوت قرآن كريم به مطالعه ى «آيات تكوين» را به معنى دعوت به خداشناسى تجربى تفسير مى كند، به شدت مورد خدشه قرار مى دهد و معتقد است كه در اين ديدگاه از اين كه حد تجربه فقط شناخت آثار خداوند است، غفلت شده است و شناخت خداوند به كمك آثار شناخته شده از راه تجربه، نوعى استدلال عقلى محض است.(180)بنابراين، مقدمات اين برهان قطعى و يقينى اند و حتى اگر حسى يا تجربى باشند، عقل به خاطر تكرار مشاهده و با ترتيب دادن قياس خفى به طور قطع به آن حكم مى كند، در نتيجه از نوع مجرباتى اند كه خود يكى از اقسام بديهيات و از مواد برهان است.بديهى است كه نتيجه ى برهان از جهات متعدد; از جمله قطعى يا ظنى بودن تابع مقدمات خود است و چون مقدمات برهان نظم قطعى اند; نتيجه نيز قطعى و يقينى است; پس برهان نظم به طور واقعى «برهان»به مفهوم منطقى آن است.