دوره ى دوم: (از سده ى دوازدهم تا هفدهم) - طبیعت و حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

طبیعت و حکمت - نسخه متنی

احمد دیلمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دوره ى دوم: (از سده ى دوازدهم تا هفدهم)

اين دوره كه از سده ى سيزدهم با ظهور قديس توماس آكوئيناس (حدود 1226 ـ 1274) آغاز شد، با ترجمه ى آثار ارسطو از يونانى به لاتين هم زمان است. آكوئيناس ـ كه نقش او در رابطه با تفكر مسيحى سده هاى ميانه به نقش ابن سينا در جهان اسلام شبيه است ـ در اين دوران تلاش فراوانى در راه تطبيق افكار ارسطو با مبانى مسيحيت و هم چنين شرح و بسط آن ها مبذول داشت كه بعد از او نيز به عنوان كوششى در راه عقلانى تر كردن مبانى كلامى مسيحيت، مورد قبول عده اى از متكلمان مسيحى، به ويژه كاتوليك ها قرار گرفت كه از جمله ى آن ها مى توان در سده ى بيستم از اتين ژيلسون نام برد. آكوئيناس داراى دو اثر مهم به نام هاى «مجموعه ى علم كلام» و «مجموعه هايى در رد بر امم ضاله» است كه از مهم ترين منابع استدلالى كلام مسيحيت تلقى مى شود. او در اين آثار براى اثبات وجود خداوند و حكمت او به وضوح از برهان نظم استفاده كرده است:

الف ـ غايت مندى عالم و وجود خداوند

قديس توماس در مباحث اثبات وجود خداوند، پنج برهان را ذكر مى كند كه همگى برهان هاى إنّى هستند; يكى از اين برهان ها برهان نظم است. در انديشه ى كلامى ـ فلسفى او برهان علت غايى يا غايت شناختى، از نظم و تدبير موجود در طبيعت، به انديشه ى وجود يك مدبر دانا رهنمون مى كند; البته اين الاهيات طبيعى (عقلى)، نسبت به الاهيات وحيانى (نقلى)، در مرتبه ى دوم قرار دارد.(17) بر خلاف آنچه كه در فصل هاى آينده در رابطه با وضعيت برهان نظم در سده هاى هفدهم و هجدهم خواهد آمد، اين برهان در اين دوره براى بسيارى از متفكران، مبناى شناخت خداوند واقع شد.

هم چنين او در پاسخ به اين اشكال كه جهان را مدبرى نيست; زيرا امورى كه در تحت تدبير مدبرى باشند، همواره حركت و فعاليت آن ها به سوى غايتى است; اما امور طبيعى ـ كه قسمت اعظم جهان مركب از آن هاست ـ حركت و فعاليت به سوى غايتى ندارند; زيرا آنان را علم به غايت خويش نيست. بنابراين، عالم را مدبرى نيست; مى گويد: «اشيا در عمل و حركت به سوى غايت دو گونه اند; يا به سوى غايت متحركند; چون انسان و موجودات ذى شعور ديگر، چنين جنبندگان را هميشه علم به غايت و وسايل موصله به آن هست و يا آن كه فعل و حركتشان به سوى غايت از باب اين است كه به وسيله ى عامل ديگرى سوق و حركت داده مى شوند، چون تيرى كه تيرانداز به آماجگه مى اندازد و تيرانداز واقف به غايت است و تير جاهل به آن. بارى همان طور كه حركت تير به سوى هدف معين، مبين اين است كه آن تير به توسط موجود عالمى به حركت درآمده، همان طور نيز حركت لايتغير موجودات طبيعى غيرواقف مى رساند كه آنان در تحت تدبير ذات عاقلى قرار دارند.»(18)

بدين ترتيب آكوئيناس غايت مندى حاكم بر حركت طبيعت را دليلى بر وجود طرح و تدبير و هدايت گرى در جهان مى داند كه قهراً بايد توسط موجودى عالم و قادر و زنده صورت گيرد و اين همان روندى است كه در برهان نظم طى مى شود.

ب ـ غايت مندى عالم و حكمت خداوند

آكوئيناس بعد از مطرح كردن اين سؤال كه آيا جهان مدبرى دارد؟ ابتدا دلايل يا به عبارت ديگر، ايرادات منكران وجود تدبير در عالم را مطرح مى كند و سپس در مقام پاسخ و در دفاع از مفاد كتاب مقدس ـ كه مى گويد: «اما تو اى پدر به حكمت بالغه ى خويش حاكم بر كل اشيايى» (كتاب حكمت 14: 13) ـ چنين استدلال مى كند كه اين رأى (يعنى انكار وجود تدبير در عالم) به دو وجه زير باطل و مردود است:

وجه اول:

از مشاهده ى ذات اشيا حاصل مى شود; زيرا اشيا در طبيعت هميشه يا بيش تر اوقات به اتم وجوه و به احسن نظام است و اين نيست مگر آن كه حكمت و تدبيرى طبيعت را به غايت خيرى سوق مى دهد و اين همان تدبيرى است كه منظور ماست. بنابراين نظم مستمر و بلا وقفه اى كه در اشيا مى بينيم خود دال بر آن است كه تحت تدبير مدبرى هستند، مثلا چون پا به خانه اى گذاريم كه به نظام تمام آراسته باشد، از نظم آشكار آن پى به ناظم مدبرى مى بريم.

وجه دوم:

از ملاحظه ى لطف الاهى ـ كه موجد اشيا در عالم امكان است ـ بر مى آيد كه از فاعل احسن جز فعل احسن سر نمى زند; بنابراين لطف الاهى ايجاب مى كند همان طور كه اشيا را به وجود مى آورد، به سوى غايتشان نيز رهبرى فرمايد.(19)

/ 90