اين تصوير مبتنى بر ماشين انگارى جهان است و در آن جهان هم چون ماشينى تلقى مى شود كه در نتيجه ى طرح و نقشه ى انسان در كمال دقت كار مى كند; يعنى، اين كه «فرض كنيم جهان را صانع بزرگى مانند يك ماشين ساخته است و طورى آن را منظم ساخته كه به طور خودكار همه ى اجزا هدف واحدى را تأمين مى كند.»(104)هيوم نيز همين مطلب را به نقل از متكلمان مغرب زمين در سده ى هفدهم، در كتاب خود به نام «محاورات در باره ى دين طبيعى»(105) از زبان كلئانتس، بيان مى كند: «به اطراف جهان نگاه كنيد، در كل و هر جزء آن نظاره كنيد، خواهيد ديد كه جهان چيزى جز يك ماشين عظيم نيست كه به يك عده ى نامتناهى ماشين هاى كوچك تر تقسيم شده و باز هم قبول تقسيم مى كند تا حدى كه حواس و قواى انسانى، ديگر نتواند پى جويى و تبيين كند. تمام اين ماشين هاى گوناگون و حتى كوچك ترين اجزاى آن با چنان دقتى با يكديگر متعادل و هم آهنگ اند كه تحسين و شگفتى همه ى آدميان را كه درباره ى آن ها مى انديشند، بر مى انگيزد و آنان را شيفته و مجذوب مى سازد. سازگارى شگفت انگيز وسايل نسبت به غايات در سراسر طبيعت، دقيقاً هر چند خيلى عظيم تر، به محصولات اختراع انسانى و فرآورده هاى طرح و فكر و هوش و خرد انسانى شباهت دارد.»(106)بررسى و نقد اين تصوير از وحدت شخصى جهان نمى تواند مقدمه ى استدلال باشد; زيرا تصويرى خلاف واقع است و نه تنها در مرحله ى استنتاج و در ناحيه ى كبرا محتاج قياس طبيعت با مصنوعات بشرى است، بلكه در مقام تفسير جهان نيز با مقايسه ى آن با ماشين هاى ساخت بشر، به تبيين وحدت شخصى جهان مى پردازد، درحالى كه قياس در هر دو مقام مع الفارق است، ولى چون بررسى و نقد «تمثيل» در اين بحث، پيوند و ارتباط و نقاط مشترك زيادى با نقد تمثيل و قياس، در اثبات كبراى اين برهان دارد; از اين رو بررسى تفصيلى اين مسئله را به فصل بعدى، بخش مربوط به تمثيل موكول مى كنيم.