باقلانى در كتاب «التمهيد» دلايل چهارگانه اى را براى اثبات خدا بيان مى كند. او در دليل دوم چنين استدلال مى كند: حوادث عالم در عين حال كه با هم متجانس هستند، بعضى مقدم و برخى مؤخراند. اين تقدم و تأخر ناشى از شخص اين امور يا جنس آن ها نمى تواند باشد; زيرا در اين صورت بايد هر چه كه از جنس آن مى باشد و با آن متجانس است، همانند آن باشد و نيز هيچ يك در تقدم و تأخر رجحانى بر ديگرى نداشته باشد; بنابراين مشاهده ى تقدم و تأخر در حوادث متجانس در عالم، با علم به اين كه متماثلان در تقدم و تأخر هيچ رجحانى نسبت به يكديگر ندارند، دليل است بر اين كه قدرت و عامل ديگرى آن را بر طبق اراده ى خويش پديد آورده و مقدم نموده است.(43)اين برهان به وضوح بر انديشه ى وجود نظم و ترتيب در موجودات اشاره دارد، با اين بيان كه نظم و ترتيب بين امور متجانس تحقق پيدا نخواهد كرد، مگر اين كه ترتيب دهنده، آرايش گر و ناظمى در ميان بوده باشد.
ابو حامد محمد بن احمد غزالى (450 ـ 505 هـ .ق)
غزالى ابتدا به آيات متعددى از قرآن كريم كه يادآور آيات الاهى در طبيعت اند و انسان را به صراحت يا به كنايه و اشاره، به شناخت آيه اى خداوند فرا مى خواند، اشاره مى كند و سپس ادامه مى دهد: كسى كه از اندكى عقل برخوردار باشد، چون اندك تفكرى در مضمون اين گونه آيات بنمايد و نظرى در عجايب آفرينش در زمين و آسمان ها بيفكند و به بدايع خلقت حيوان و نبات نظر كند، درمى يابد كه اين امر عجيب و ترتيب محكم از صانع و مدبر و فاعل قادرى بى نياز نيست و عالم وجود، خود گواهى مى دهد كه مقهور و مسخر اوست و گردش آن به مقتضاى تدبير او مى باشد: «أفى اللّه شك فاطر السموات و الأرض».(44)بنابراين، غزالى با استناد به قرآن، خداشناسى را فطرى و درونى مى داند و الاهيات طبيعى را نيز روشى روشن و استوار و برهانى قاطع براى معرفت خداوند مى داند.او معتقد است با وجود اين دو دليل كه از سوى قرآن مورد تأكيد و تصديق واقع شده است، اصولا نيازى به طرح راه هاى ديگر نمى باشد; ولى به پيروى از ديگران به بعضى از دلايل ديگر نيز اشاره مى نمايد.