لازم است قبل از بيان چگونگى استفاده از حساب احتمالات در برهان نظم توضيح مختصرى در رابطه با حساب احتمالات بدهيم; اين بحث كه بخش قابل توجهى از مباحث رياضيات را به خود اختصاص داده، خاستگاه نظريات متعددى از سوى انديشمندان بوده است. محور نزاع در اين بحث بر سر تعريف احتمال و تفسير معناى دقيق معرفت شناختى آن است. سؤال اصلى اين است كه وقتى مى گوييم هنگام پرتاب سكه، احتمال آمدن شير 21 است و يا احتمال رفتن من به فلان ميهمانى يك درصد است، آيا خبر از وصف واقعى و خارجى امور مى دهيم (مثلا حرارت، يا وزن يا موضع آن ها) و يا خبر از حالت دل و روان و ميزان اطمينان خود مى دهيم؟ آيا احتمال به حوادث خارجى راجع مى شود يا به قضاياى منطقى؟ آيا احتمال صدق قضيه ى «شير مى آيد» 21 است و يا احتمال وقوع حادثه ى خارجىِ آمدن شير؟ و آيا مى توان حوادث محتمل را بر حسب رويدادهاى قطعى تفسير و تبيين كرد؟ در اين رابطه مكاتب مختلفى در فلسفه ى احتمالات به وجود آمده كه مشهورترين آن ها، مكتب كلاسيك (لاپلاسى) و مكتب تواترى (فون ميزز) است.(151)پرداختن به هر يك از اين مكاتب و ذكر مناقشاتى كه در ارتباط با هر كدام وجود دارد، از چهارچوب موضوع و هدف اين نوشتار خارج است و ما در اين جا فقط در صدد اين هستيم كه چگونگى استفاده از حساب احتمالات را در اثبات كُبراى برهان نظم نشان دهيم.جهان غرب كه به طور رسمى در بهره گيرى از حساب احتمالات در اثبات كبراى برهان نظم مقدم بوده است، استفاده از آن را در تثبيت برهان نظم مى توان در خلال كتاب هايى; از قبيل: اثبات وجود خدا، راز آفرينش انسان و سرنوشت بشر مشاهده كرد. معروف ترين چهره اى كه به طور مشخص و اعلام شده اى در اين راه قدم نهاد، اِف. آر. تننت(152) مى باشد. او و بعضى ديگر از هم فكرانش شكل عام و كلى ترى را از برهان نظم ارائه كرده اند. ادعاى آنان اين است كه اگر بر اساس مجموعه اى از داده هاى گسترده ـ نه تنها خصلت هدف مندانه ى تكامل زيستى (زيست شناختى); بلكه تجربه ى دينى، اخلاقى، زيباشناسى و علمى بشر ـ داورى كنيم، احتمال اين كه خدايى وجود داشته باشد، بيش تر تقويت مى گردد. در اين جا يكتا پرستى به عنوان محتمل ترين جهان بينى يا نظام مابعدالطبيعه ارائه گرديده است.اين دسته از متفكران مدعى هستند كه تفسير يكتاپرستانه ى عالم بر راه حل هاى ديگر برترى دارد، زيرا تنها اين تفسير است كه اهميت تجربه ى اخلاقى و دينى انسان را ناديده نمى گيرد و جايگاه واقعى ارزش هاى مادى جهان را نيز مورد غفلت قرار نمى دهد.(153)به بيان ديگر، طرح و تدبير در جهان شناخته شده ممكن است حادثه ى ضمنى موقتى و جسته گريخته اى از تاريخ تمامى عالم باشد; (نوعى آبادى طرح و تدبير در بيابان بسيار گسترده ى تصادف) و اگرچه اين قابل تصور است، اما بسيار نامتحمل مى باشد.(154)فلاسفه و متكلمان مسلمان نيز عمدتاً با ارائه ى مثال هايى از پديده هاى نظام مند طبيعى و بشرى و با تأكيد بر ضعف احتمال تصادف، در صدد تقويت و تثبيت دخالت فاعل هوش مند برآمده اند. به عنوان نمونه گفته اند: «اگر انسانى قلم به دست بگيرد و بخواهد آن را روى كاغذ بكشد كه يك سياهى به يك شكل رسم شود، هزار گونه ممكن است كه يكى از آن ها اين است كه مثلا به شكل «مـ» درآيد و اگر ادامه دهد و قلم را روى كاغذ بكشد، هزار گونه شكل ممكن است رسم شود كه يكى از آن ها «ـنـ» است و اگر ديگر عمل خود را تكرار كند، هزار گونه ممكن است كه يكى از آن ها شكل «ت» است. حالا اگر قلم به دست گرفت و شكل «مِنّت» درآمد در حقيقت بايد گفت يك هزارم احتمالات از يك هزارم احتمالات صورت گرفته است و اگر كار خود را ادامه داد و چند سطر نوشت و از مجموع آن ها اين شكل پديدار شد: «منت خداى را عز و جل كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش مزيد نعمت، هر نفسى كه فرو مى رود ممد حيات است و چون برمى آيد مفرح ذات...» احتمال اين كه همه ى اين حروف تصادفاً و نه از روى گزينش; يعنى نه از روى توجه و انتخاب صورت گرفته است، آن قدر ضعيف است كه قابل تصور نيست; يعنى عقل انسان عادتاً آن را محال مى داند. از اين جا است كه حكم مى كند نيروى گزينش; يعنى همان چيزى كه عقل و اراده ناميده مى شود، وجود دارد.»(155)در عبارت بالا اگرچه از يك پديده ى منظم مصنوعى و بشرى براى اثبات مطلب استفاده شده است; ولى مقصود تشبيه و تمثيل نمى باشد; بلكه ـ چنان كه قبلا نيز اشاره شد ـ مراد تقريب مطلب به ذهن مخاطب است، زيرا وضعيت حاكم بر پيدايش مصنوعات بشرى براى انسان آشناتر و ملموس تر است. به هرحال در اين بيان و موارد مشابه آن تمام استدلال در قالب ارائه ى يك يا چند مثال خلاصه مى شود.بعضى از انديشمندان براى ترسيم چهره اى منطقى از اين راه حل مى نويسند: «پيدايش يك يا دو شرط به طور تصادفى امرى ممكن و جايز است و عقلا محتمل مى باشد; ولى اجتماع اين گروه عظيم از شرايط به ترتيبى كه منجر به پيدايش حيات و زندگى در شكل مناسب خودش گردد، بدون اين كه شرطى مقدم يا مؤخر شود، به طور تصادفى، امرى است كه مطلقاً براى عقل قابل قبول نمى باشد.«به عبارت ديگر، در هنگام انفجار ماده، هستى، مى توانست داراى ميليون ها صورت و شكل باشد كه از ميان آن ها فقط يك صورت آن قابليت حيات و زندگى را داشت; حال سؤال اين است كه از ميان همه ى اين احتمالات، صور و شكل هاى ممكن، چگونه يك صورت مشخص به وجود آمد، درحالى كه احتمال تحقق آن مساوى با احتمال تحقق بقيه ى صور بوده است؟آيا اين امر دلالت بر وجود يك قوه ى قاهره ى هدف مندى كه از ميان صور مختلف و اشكال و ترتيب هاى متعدد اين شكل و ترتيب موجود را انتخاب كرده، ندارد؟»(156)صورت منطقى بيان مذكور به شكل ذيل ترسيم مى شود:احتمال منظوم بودن عالم طبيعى (از ميان جميع احتمالات قابل تصور) احتمالى نادر و ضعيف است. (صغرا)تحقق امرى كه احتمالش ضعيف و نادر است، عادتاً محال مى باشد (كبرا)نتيجه: تحقق طبيعتى نظام مند، عادتاً محال است. (صغرا)وقوع امرى كه عادتاً محال است، جز با دخالت عنصرى هوشمند و با شعور ميسر نمى باشد. (كبرا)نتيجه: نظم موجود در عالم طبيعت، معلول دخالت عنصرى هوش مند و با شعور مى باشد. به عبارت ديگر، مجموعه ى منظم بر اساس حساب احتمالات معلول پديد آورنده اى است كه: اولا: هدفى را دنبال مى كند. ثانياً: براى رسيدن به اين هدف طرح و نقشه اى را تدارك ديده است. ثالثاً: بر اساس آن طرح و نقشه اشياى خاصى را برگزيده است. رابعاً: اين گزينشِ هدف مند او با حسابگرى دقيق و برنامه ريزى كاملا حساب شده اى همراه مى باشد.تحقق اين شرايط و امور چهارگانه مستلزم هوش مندى، شعور و آگاهى پديد آورنده است و از آن جا كه نظم حاكم بر طبيعت بسيار پيچيده و خارق العاده مى باشد، بنابراين ناظم طبيعت نيز بايد از شعور و آگاهى فوق العاده و مافوق بشرى برخوردار باشد تا بتواند پديده اى را با چنين حد از نظام مندى خلق كند.(157)