گاهى گفته مى شود كه اين برهان اصولا ذات خداوند را ثابت نمى كند و يا اين كه برخى صفات مسلم خداوند را ـ كه مورد قبول متدينان است ـ در حدى كه شايسته ى خداوند باشد (درحد مافوق بشرى) ثابت نمى كند و از اثبات خداى اديان عاجز است و نتيجه و حوزه ى كاركرد آن با ادعا و انتظار متدينان هم آهنگى ندارد. بنابراين كاركرد اين برهان در دو قسمت مورد بررسى قرار مى گيرد:
الف: برهان نظم و اثبات ذات خداوند
گفته مى شود: «نتيجه ى برهان نظم بر فرض تماميت همه ى شرايط و اركان; بيش از اثبات اصل وجود ناظم آگاه و مدير و مدبر نيست; بنابراين نمى توان نحوه ى وجود او را، از قبيل واجب يا ممكن بودن و ... اثبات كرد; پس اگر مطلوب در برهان نظم اثبات واجب باشد، نتيجه ى برهان مزبور مطابق با مطلوب نخواهد بود، مگر با تتميم آن به برهان صديقين، يا برهان امكان و وجوب و اگر مطلوب از آن، اثبات وصف علم و قدرت واجب بعد از فراغ از اصل تحقق ذات واجب باشد، برهان ياد شده تا حدودى آن را كفايت مى نمايد... بنابراين، اين برهان بدون استمداد از براهين ديگر، توان اثبات ذات واجب را ندارد.»(183)به عبارت ديگر نارسايى اين برهان در اثبات ذات خداوند، به اين صورت بيان مى شود: «اصولا موضع حس و تجربه در مقابل مسائل ماوراى طبيعت موضع «لاادرى» (نمى دانم) است; يعنى بر اساس حس و تجربه نمى توان در مورد بود و نبود خدا و جهان ماوراى طبيعت موضع مثبت يا منفى اتخاذ كرد، زيرا اين امور از نظر قلمرو حاكميت حس و تجربه بيرون است، در حالى كه برهان نظم يك پايه ى خود را روى حس و تجربه مى نهد و از عالم «طبيعت» براى رسيدن به جهان «ماوراى طبيعت» پلى مى زند.»(184)اگر مراد از ذات خداوند، ذاتى است كه با عنوان واجب الوجود از آن ياد مى شود، قطعاً برهان نظم، خداوند را با اين عنوان ثابت نمى كند; در حالى كه بحث در لزوم و ضرورت اثبات ذات خداوند با آن عنوان خاص است. هم چنان كه در مباحث بعدى خواهد آمد هر برهانى با توجه به ماهيت مقدمات خود، خداوند را با عنوانى متناسب با محور و ملاك اصلى مورد تأكيد و اصرار آن برهان، ثابت مى كند; مثلا در برهان وجوب و امكان با عنوان واجب، در برهان حدوث با عنوان قديم، در برهان حركت با عنوان محرك غيرمتحرك و ... اثبات مى شود; بنابراين لازم نيست كه در تمام برهان ها ذات خداوند با عنوان واحدى ثابت شود. در برهان نظم، ذات خداوند با عنوان ناظم، صانع، مدبر، عالم، عاقل و ... اثبات مى گردد و چون مقدمات اين برهان و يا حداقل مقدمه ى دوم آن (كبرا) عقلى است، در راه يابى به مابعدالطبيعه و اثبات موجودى مابعدالطبيعى با هيچ گونه مشكلى; از قبيل آنچه كه در مقابل قضاياى صرفاً حسى وجود دارد، مواجه نمى شود.
ب: برهان نظم و اثبات صفات خداوند
در بيان نارسايى اين برهان براى اثبات مطلوب، گفته اند كه برهان نظم خداى موحدان را ثابت نمى كند; زيرا صفات ناظم را ثابت نمى كند و يا حداكثر در حد صفات پديدار طبيعت، و شبيه صفات انسان ثابت مى كند. هم چنين صفت وحدت را ثابت نمى كند و حكمت و رحمت الاهى را فقط در حد پديده ى منظوم نشان مى دهد نه بيش تر!(185) حتى ادعا شده است كه عاقل بودن ناظم را هم نمى تواند ثابت كند; چنان كه نويسنده ى كتاب «ساعت ساز كور» مى گويد: «يك موجود بى علم هم مى تواند چنين نظمى را در اثر تمرين هاى مكرر و يا هر مكانيسم ديگرى بيافريند.»(186)هم چنين اين برهان چون احتمال تصوير خداوند به عنوان «معمار بازنشسته» را نفى نمى كند، زنده بودن صانع و حتى خالق بودن او را نيز ثابت نمى كند، در حالى كه خداى موحدان صانع و خالق است.(187)در پاسخ به اين بيان مى توان گفت اولا: ارزش اين برهان، تنها در اين حد است كه ما را تا مرز ماوراء الطبيعة سوق مى دهد. اين برهان فقط ثابت مى كند كه طبيعت ماورايى دارد و مسخّر آن ماوراء است و آن ماوراء، مستشعر به ذات و مستشعر به افعال خود است; اما اين كه آن ماوراء واجب است يا ممكن؟ حادث است يا قديم؟ واحد است يا كثير؟ محدود است يا نامحدود؟ علم و قدرتش متناهى است يا نامتناهى؟ از حدود اين برهان خارج است و با براهين ديگر ثابت مى شود.(188)و اصولا حد نصاب لازم و مورد انتظار از يك برهان براى اثبات خداوند و قدر مشترك بين تمام برهان ها به لحاظ نتيجه (با صرف نظر از صحت و سقم و ميزان استحكام مبادى و مقدمات آن) همين مقدار است.ثانياً: هر يك از برهان هاى اثبات خداوند با توجه به ماهيت مقدمات خود اين موجود ماوراء الطبيعى را با عنوان خاص و با تكيه بر صفتى خاص از او ثابت مى كنند. كاركرد برهان نظم در اين جهت اگر بيش تر از ساير راه ها نباشد، قطعاً كم تر نيست; زيرا برخى از صفات را كه برهان هاى ديگر اصولا ثابت نمى كنند و يا با چند واسطه اثبات مى كنند، اين برهان مستقيماً و با واسطه هاى كم ترى ثابت مى كند، به طورى كه بعضى از انديشمندان اين امر را يكى از امتيازات برهان نظم دانسته اند.(189) به همين دليل براى اثبات صفات ديگرى غير از علم و اراده و تدبير كه مورد تأكيد اين برهان است، گفته اند: «چون علم و اراده در فاعل هست، پس قدرت هم هست; زيرا قدرت جز اين نيست كه فاعل هرگاه بخواهد فعل خود را انجام مى دهد و به همين دليل داراى حيات هم هست; زيرا حيات نيز جز اين كه موجود دراك فعال باشد، نيست.»(190)