اپيكورس يكى از فلاسفه ى قديم يونان است كه نظم انگارى و غايت مندى عالم را مورد انكار و انتقاد قرار داده است. او كه در حدود سه سده قبل از ميلاد مى زيست و از نظر فلسفى انديشه ى او شرح ماهرانه ترى از اتميسم دموكريتس (ذيمقراطيس) محسوب مى شود، معتقد است كه حركت موجود در عالم ناشى از برخورد اتم هايى است كه دائماً در فضا به طرف پايين سقوط مى كنند و به جهت اختلاف در شكل با هم تصادم مى كنند. اين برخوردها از هيچ ضابطه و قانون مشخصى تبعيت نمى كنند و قابل پيش بينى و هدايت نيستند. در نتيجه غايت انگارى را در هستى نفى مى كند و مى گويد: «عالم هستى به دنبال هيچ غايتى نيست و براى بيان و تبيين حركت در عالم، نيازى به وجود هدف براى هستى نيست و اصولا تصور اين كه هستى براى بشر آفريده شده فكرى خطاست و استفاده ى انسان از آن دليل هدف بودن اين امر براى عالم نيست.»(12) هم چنين او وجود شرور در عالم را كه موجب درد و رنج حيات بشرى مى شوند، با انديشه ى هدايت الاهى در جهان سازش ناپذير مى داند و استدلال مى كند كه، اگر خداوند مى خواهد مانع شر شود و نمى تواند; در اين صورت او قادر مطلق نيست و اگر مى تواند مانع شر بشود و نمى خواهد; در اين صورت او مهربان و خير محض نيست و اگر او هم مى تواند و هم مى خواهد در اين صورت بايد پرسيد به چه علت اين همه شرور در عالم وجود دارد؟(13) اين اشكال بعد از او نيز توسط هيوم، كانت و ديگران مطرح شده است.