بيان هاى مختلفى از چگونگى كاربرد تمثيل در اثبات كبراى برهان نظم مشاهده مى شود كه به دليل اشتراك در مبانى و مقدمات و به منظور خوددارى از اطاله ى مطلب تنها به مهم ترين آن ها اشاره و از ذكر بقيه خوددارى مى شود. ديويد هيوم فيلسوف شكاك اسكاتلندى يكى از معروف ترين عبارات را در كتاب «محاورات درباره ى دين طبيعى»(124) از زبان كلئانتس در اثبات كبراى برهان نظم با استفاده از روش تمثيلى دارد:«به اطراف جهان بنگريد، در كل و هر جزء آن سير و نظاره كنيد، خواهيد يافت كه جهان چيزى جز يك ماشين عظيم نيست كه به يك عده ى نامتناهى ماشين هاى كوچك تر تقسيم شده و باز هم قبول تقسيم مى كند تا حدى كه حواس و قواى انسانى ديگر نتواند پى جويى و تبيين كند، تمام اين ماشين هاى گوناگون و حتى كوچك ترين اجزاى آن با چنان دقتى با يكديگر متعادل و هم آهنگ است كه تحسين و شگفت همه ى آدميان را كه درباره ى آن ها مى انديشند، بر مى انگيزد و آنان را شيفته و مجذوب مى سازد. سازگارى شگفت انگيز وسايل نسبت به غايات در سراسر طبيعت، دقيقاً هرچند خيلى عظيم تر به محصولات اختراع انسانى و فراورده هاى طرح، فكر و هوش و خرد انسانى شباهت دارد. بنابراين از شباهت ميان آثار طبيعى و مصنوعات انسانى، ما از راه قياس به شباهت ميان علل آن ها حكم مى كنيم و سازنده ى طبيعت را نظير روح انسان مى دانيم، هر چند كه به تناسب عظمت دستگاه طبيعت سازنده ى آن داراى قوايى عظيم تر است. تنها به وسيله ى اين دليل غير اولى (متأخر از تجربه) است كه ما بى درنگ وجود خدا و همانندى او را با روح و عقل انسانى اثبات مى كنيم.»(125)بعضى از نويسندگان غربى بيان كلئانتس را به شكل ذيل خلاصه كرده اند:1ـ هر صنعى دال بر صانعى است.2ـ صنع بزرگ دال بر صانع بزرگ است.3ـ در جهان صنع بزرگى موجود است. (درست شبيه به يك ماشين بزرگ)4ـ بنابراين بايد صانعى بزرگ براى جهان موجود باشد.(126)همين تلقى و استدلال براى اثبات كبراى اين برهان در بين فلاسفه و متكلمان غربى، تا هنگامى كه مسئله ى استقراء و حساب احتمالات توسط «تننت»، «ميل» و ديگران مطرح گرديد، (كه در فصول بعدى مورد بررسى قرار خواهد گرفت) روش شايع و عامى بود و تنها گاهى با اندك تغييرات، مخصوصاً در ناحيه ى صغراى استدلال مواجه مى شد. (البته اين انديشه به لحاظ جامعه شناختى با وضعيت آن روز جوامع غربى كه اوج دوران ماشين انگارى و اقتدار و شهرت علوم تجربى را طى مى كرد، كاملا هم خوانى دارد); مثلا بيان تمثيلى «پيلى» ( Paley )با اندك اختلافى در ناحيه ى عموم و شمول صغرا به اين صورت تصوير شده است:1ـ يك ساعت نشان مى دهد كه به خاطر مقصودى عاقلانه به هم گرد آمده است تا زمان را نشان دهد.2ـ جهان تدبير بزرگ ترى از ساعت را نشان مى دهد.3ـ در نتيجه اگر يك ساعت نيازمند ساعت ساز باشد، در آن صورت جهان خواهان مدبر باشعور بزرگ ترى; يعنى، خدا است.(127)البته پيداست كه در اين بيان، همانند بيان كلئانتس بر ماهيت تمثيلى برهان تصريح نشده است و تأكيدى بر اين مقدمه كه «معلول هاى مشابه، علل مشابه دارند» به چشم نمى خورد; ولى اين بيان در شمار تبيين هاى تمثيلى است كه بعضى مقدمات در آن مضمر هستند.در ميان برخى از نويسندگان مسلمان كه به اين برهان پرداخته اند، نمونه هايى از توسل به اين روش ديده مى شود; مثلا گفته مى شود: «آيا حروف تكوين (اتم ها و اجزاى تشكيل دهنده ى آن ها) كم تر از حروف چاپ است؟ و آيا مى توان پذيرفت كه اين حروف منظم و پرمعنى و اين هندسه ى دقيق و سازمان يافته و چهره هاى بهت آور كتاب آفرينش، پديده ى جهل و بى هدفى است و در متن اين عالم نيروى بزرگ انديشمند و نظام سازنده ى معجزه آسايى وجود ندارد؟»(128)و يا گفته شده است كه «عقل ما با مشاهده ى صنايع عظيم انسانى، قانون عمومىِ «نظم بدون نظم دهنده نمى شود» را گواهى مى كند. اين قانون عمومى در مورد اجزاى طبيعت و مجموعه ى جهان طبيعت نيز با كمال وضوح و روشنى صدق مى كند.»(129)البته گاهى عباراتى مُشعر بر تمثيل در كبراى اين برهان، از افرادى ديده مى شود كه خود در نقد و رد اين روش قلم زده و آن را ناتمام دانسته اند. به نظر مى رسد كه اين گونه عبارات در مقام تقريب مطلب به ذهن و به عنوان روشى براى تسهيل در ارائه ى مطلب بيان شده است، نه به عنوان شيوه اى در اثبات كبراى استدلال.(130) استاد مطهرى (ره) خلاصه اى از بيان تمثيلى اين برهان را كه واضح ترين شكل آن توسط هيوم گزارش شده به شكل ذيل جمع بندى كرده است:الف ـ برهان نظم يك برهان تعقلى محض بر اساس بديهيات اوليه نيست، بلكه برهانى تجربى و مولود تجربه ى طبيعت است و بايد واجد شرايط براهين تجربى باشد.ب: اين برهان مدعى است كه از تجارب ممتد درباره ى طبيعت، شباهت كامل ميان طبيعت و ميان مصنوعات انسان; از قبيل ماشين، كشتى و خانه به دست مى آيد و روشن مى گردد كه جهان از نظر رابطه ى اجزايش با يكديگر و از نظر تطابق ميان ساختمان جهان و آثار و نتايجى كه بر آن مترتب مى شود، عيناً مانند يك ماشين بزرگ است.ج: به حكم قاعده ى كلى كه در براهين تجربى مورد استفاده قرار مى گيرد، شباهت معلولات دليل بر شباهت علل است و نظر به اين كه معلولات و مصنوعات انسان از يك روح و عقل و انديشه ناشى شده است، پس جهان نيز از يك روح، عقل و انديشه ى بزرگ ناشى شده است.(131)