سده ى نوزدهم - طبیعت و حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

طبیعت و حکمت - نسخه متنی

احمد دیلمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سده ى نوزدهم

على رغم انتقادهاى هيوم و كانت بر برهان نظم، اين برهان در سده ى نوزدهم از مقبوليت عام گسترده اى برخوردار بود. متكلمان طبيعى مشرب در طليعه ى اين دوره به توانايى عقل انسان در كشف نظام احسن و تدبير اصلح خداوند در عالم حيات اعتماد كامل داشتند; در اين دوره كتاب هاى بسيارى در سازگارى مقدار مخلوقات با غايات وجودشان نوشته شد. اين آثار از مشاهدات كالبدشناسى دقيق مدد مى گرفت و به نوبه ى خود به پيشبرد آن كمك مى كرد.(30) از طرف ديگر، انديشمندان زيادى براى پاسخ گويى به انتقادات هيوم و كانت تلاش كردند; و نيز سعى وافرى را در جهت احياء و تقويت برهان نظم مبذول داشتند، از جمله ى اين افراد «ويليام پيلى» و «بريچ واتر» بودند، هم چنين پيدايش فرضيه ى زيست شناختى داروين در اين سده، افق جديدى را در مباحث مربوط به برهان نظم گشود كه به طور اختصار به هر كدام اشاره مى شود:

الف: ويليام پيلى (1743 ـ 1805)

پيلى در كتاب مشهور خود به نام «الاهيات طبيعى» نمونه هاى فراوانى از اين دست ارائه مى دهد; مثلا در هم آهنگى ساختمان پيچيده ى چشم با رؤيت مى گويد: «اگر كسى در يك جزيره ى متروك ساعتى پيدا كند و دريابد كه همه ى اجزايش در برآوردن يك هدف واحد هم آهنگ اند، قهراً به وجود يك ساعت ساز حكم مى كند. همان طور هم ما از وجود نظم و تدبير در موجودات طبيعى بايد به وجود صانع حكيم قائل شويم.»(31)

ب: رسايل بريچ واتر (1756 ـ 1829)

رسايل واتر عبارت بود از هشت رساله ى مستقلِ كلامى كه برنده ى جايزه ى هشت هزار ليره اى شده بودند كه بريچ واتر روحانى و عتيقه شناس ثروتمند انگليسى جايزه را براى بهترين تأليف ها در زمينه ى «مفاخر خير خواهى و نظام احسن در ميان مخلوقات» تعيين كرده بود.

در اين رسايل دانشمندان از رشته هاى مختلف علمى با استفاده از جديدترين دستاوردهاى علوم، از قبيل زيست شناسى، ستاره شناسى، فيزيك، شيمى و... در صدد بودند كه تجلى قدرت، حكمت و مشيت الاهى را در طبيعت تبيين كنند. در نتيجه ى اين تلاش ها كتاب هايى با عنوان «روح و الاهيات»، «حشرات و الاهيات»، «آب و الاهيات» تأليف شد و در غالب اين كتاب ها به خواننده توصيه شده بود كه اگر عضو و اندامى به نظر او زايد يا بيكار مى نمايد، از آن است كه يا عقل او به آن پى نمى برد، يا اگر به شكل ديگر و ساده تر بود، نمى توانست هنرمندانگى صنع الاهى را نشان بدهد. هم چنين براى تبيين وجود موجودات نازل تر، از ميزان فايده رسانى آن ها به انسان استفاده مى شد.(32)

بدين ترتيب برهان نظم تا حدودى تجديد حيات يافت; اگرچه هرگز جايگاه رفيع قبل از نقدهاى هيوم و كانت را پيدا نكرد.

ج: چارلز رابرت داروين (1809 ـ 1882)

در نتيجه ى تلاش هاى فراوان افرادى; مانند ويليام پيلى و تدوين و انتشار رسايل بريچ واتر و شروع يك نهضت علمى در تدوين كتب علمى براى اثبات نظام مندى عالم در طليعه ى سده ى نوزدهم تا حدود زيادى از تأثير انتقادات هيوم و كانت بر برهان نظم كاسته شد و موجب احيا و استحكام آن گرديد; ولى پيدايش تئورى داروين به عنوان مهم ترين تفسير رقيبِ نظم دارى طبيعت ضربه ى محكم ديگرى را بر آن وارد كرد.

داروين در سال 1837 باب جديدى را درباره ى تبيين چگونگى پيدايش انواع گشود و در اثر خود به نام «مقاله اى درباره ى انواع» ـ كه در سال 1844 به رشته ى تحرير درآورد ـ اين فرضيه را مطرح كرد كه پيدايش انواع با انتخاب طبيعى قابل تحليل است بدون اين كه وجود طرح يا تدبير پيش انديشيده اى را ايجاب كند و علت وجود انواع موجود، يعنى نوع هايى كه اكنون وجود دارند، صرفاً اين است كه تنازع بقا را از سرگذرانده و جان به در برده اند، در حالى كه هزاران نوع ديگر در آن تنازع از بين رفته اند.

بنابراين انواع جديد محصول دگرگونى هاى گزاف و تصادفى مى باشند. داروين براى اثبات ادعاى خود بر روى پديده هايى تأكيد مى كند كه بر اساس برهان اتقان صنع قابل تبيين نيست و مشكلاتى را ايجاد مى كند; همانند اعضاى زايد بدن و معتقد است كه بر اساس تئورى انتخاب طبيعى همه ى اين پديده ها قابل توضيح است.

او هم چنين در كتاب «منشاء انواع» 1859 تلاش مى كند كه دلايل متعددى را براى اثبات تئورى «انتخاب طبيعى» ارائه دهد و احتمال دخالت هرگونه طرح و تدبير و حكمتى را در پيدايش انواع نفى مى كند.

او بدين منظور حتى از مثال هايى استفاده مى كند كه افرادى همانند ويليام پيلى آن ها را براى اثبات غايت مندى عالم مطرح مى كردند; مثلا او مى گويد: «به جاى تعجب از اين كه چشم ماهى مى تواند زير آب باز باشد و ببيند، حق اين است كه اگر وضع بر چنين منوالى نبود، تعجب كنيم.»(33)

البته ـ همان طور كه در مباحث بعدى خواهد آمد ـ تئورى داروين عمدتاً به روايت خاص از برهان نظم كه همان روايت مبتنى بر تشبيه و تمثيل طبيعت با مصنوعات بشرى مى باشد، خدشه وارد كرد و تبيين هاى ديگر آن به قوت خود باقى بودند.

هم چنين بايد دانست كه طرح اين تئورى از سوى داروين به معنى نفى كلى وجود خداوند از جانب او نيست; زيرا او مى گويد: «درك اين جهان عظيم و شگفتى آفرين، از جمله انسان با دور پروازى هاى ذهنش در گذشته انديشى و آينده نگرى عميق، يعنى حمل هستى اين جهان بر وجود بخت و اتفاق يا ضرورت كور، امكان ناپذير مى نمايد. وقتى به اين شيوه تأمل مى كنم، احساس مى كنم ناچارم قائل به وجود يك علت اولى باشم كه ذهن هشيارى كما بيش شبيه به انسان داشته باشد و سزاوارم كه خداشناس ناميده شوم. ولى سپس اين شك در خاطرم خلجان مى كند، آيا به ذهن انسان كه به اعتقاد راسخم از وضعى نظير ذهن نازل ترين حيوانات ارتقا و تكامل يافته است، اعتقاد هست كه چنين استنباط هاى شكوه مندى به عمل آورد.»(34)بنابراين حداكثر داروين را مى توان يك «لاادرى» دانست و نه يك «مُلحد».

/ 90