در صورتى كه بخواهيم كبراى برهان نظم را به روش استقرايى اثبات كنيم و يا اصولا آن را داراى ماهيت استقرايى بدانيم، سرنوشت آن كاملا رهين توفيق تلاش هايى است كه در رابطه با يافتن مبنايى منطقى براى استقراء صورت گرفته و مى گيرد; به عبارت ديگر در اين روش ارزش و اعتبار برهان نظم كاملا هم سنگ قيمت و جايگاه استقراء خواهد بود. شالوده و اساس همه ى علوم تجربى را استقراء تشكيل مى دهد و بخش قريب به اتفاق حيات بشرى، مبتنى بر دستاوردهاى همين علوم است كه بشريت بدون هيچ دغدغه اى زندگى خود را بر آن استوار كرده و با توسل به آن به بسيارى از اهداف و اميال خود رسيده است. از سوى ديگر استقراء ناقص به لحاظ طبيعت عقلانى خود و بر اساس آنچه در منطق ارسطويى بيان مى شود، هر چند گسترده باشد، هيچ گاه مفيد يقين منطقى نخواهد بود و احتمال خلاف را به حد صفر نخواهد رساند; بنابراين استنتاجاتى كه در مقدمات خود از قضاياى استقرايى بهره جسته اند، در زمره ى براهين عقلى قرار نخواهند گرفت. تسليم در مقابل اين دو امر ناهمگون و متعارض از ديرباز بر انديشمندان و دانشوران گران آمد و در صدد برآمدند كه به نوعى اين مشكل را كه به نام «مشكل استقراء»(149) معروف گشته است، حل كنند.شرح تاريخ تلاش هايى كه در اين جهت صورت گرفته است و داورى درباره ى ميزان توفيق اين مساعى، تحقيق مستقلى را مى طلبد و از موضوع اين نوشتار خارج است; ولى چون سرنوشت برهان نظم در اين مقطع بستگى تمام به بحث مذكور دارد، بنابراين ما سعى خواهيم كرد كه با ارائه ى گزارشى اجمالى از اين تلاش ها و راه حل هاى مختلفى كه ارائه شده است و جمع بندى و ارزيابى آن ها به اين بحث خاتمه دهيم، بدون اين كه وارد بحث هاى تفصيلى و فنى بشويم.عمده ترين راه حل هاى پيشنهادى در رابطه با مشكل استقراء و به تبع آن اثبات كبراى برهان نظم از راه استقراء به قرار ذيل مى باشد: