ابن رشد پس از آن كه ضعف روش متكلمان و فرق اسلامى را در اثبات وجود خداوند آشكار مى نمايد، به بحث در روش هاى شرعى در اين باره مى پردازد. او اين روش ها را كه از قرآن كريم كشف كرده، دو نوع دانسته و يكى را «دليل عنايت» و ديگرى را «دليل اختراع» ناميده است.او مى گويد: بعد از استقرا در آيات قرآن، آن ها را از نظر اشتمال بر اين دو روش، بر سه گونه يافته است: نخست، آياتى كه متضمن دليل عنايت اند، دوم، آياتى كه متضمن اختراعند و سوم، آياتى كه جامع هر دو دليل عنايت و اختراع مى باشند.به نظر ابن رشد اين دو دليل هم موافق طبع عامه و هم درخور ذوق فلاسفه است; به عبارت ديگر عامه آن ها را درك مى كنند و فلاسفه به رضايت مى پذيرند; زيرا شرعى و يقينى هستند و اگر ميان عامه و فلاسفه اختلافى باشد، در كميت معرفت است; يعنى فلاسفه، به سبب آن كه مطالب بيش ترى مى دانند و درمسائل غور بيش ترى دارند، بر عامه برترى دارند. معرفت عامه درباره ى دليل عنايت و اختراع، از معرفت حسى تجاوز نمى كند; اما علما علاوه بر معرفت حسى به معرفت عقلى و برهانى نيز نائل مى آيند.بيانى كه ابن رشد از دليل عنايت ارائه مى كند، منطبق بر تبيينى متعارف از برهان نظم مى باشد. او در شرح دليل عنايت، اظهار مى دارد: علت غايى اشيا بهرهور گرديدن انسان از آن هاست. دليل عنايت مبتنى بر توجه و عنايت به انسان مدارى در آفرينش موجودات مى باشد; بنابراين مبتنى بر دو اصل است:اصل اول، آن كه همه ى موجوداتى كه در اين جهان است، هم ساز و موافق با وجود انسان مى باشند.اصل دوم، آن كه اين موافقت به طور قطع از جانب فاعلى است كه قصد و اراده ى ايجاد اين موافقت را داشته است; زيرا ممكن نيست كه اين امر بر طبق صدفه و اتفاق باشد و هم چنان كه همه ى موجودات سازگار با انسان اند، همه ى اعضاى بدن او نيز سازگار با وجود و ادامه ى زندگى او خلق شده اند. از اين رو هر كس كه بخواهد خداى تعالى را به طور كامل بشناسد، بايد كه درباره ى فايده ى موجودات تفحص و تأمل كند.(45)