سده ى هجدهم - طبیعت و حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

طبیعت و حکمت - نسخه متنی

احمد دیلمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سده ى هجدهم

اين عصر كه به عصر روشنگرى معروف شده است، رهبران آن در پى ترسيم شريعتى عقلانى بودند; اگرچه در ابتدا عقل و وحى را مكمل هم تلقى مى كردند; ولى در اوج اين عقل گرايى تلاش كردند كه الاهيات طبيعى را جايگزين الاهيات وحيانى كنند و اين گرايش تا آن جا پيش رفت كه موجب تخطئه ى الاهيات وحيانى و نيز الاهيات طبيعى گرديد.

سده هجدهم به لحاظ موقعيت و جايگاه برهان نظم در انديشه ى فلاسفه و متكلمان اين سده، به دو دوره ى متمايز تقسيم مى شود. در دوره ى نخست آن شاهد استحكام مبانى و تنقيح هر چه بيش تر حدود و ثغور اين برهان و تبيين رسالت واقعى آن هستيم و در دوره ى دوم اشكالات و نقدهاى متعددى به اركان مختلف آن وارد مى آيد كه در ذيل اشاره ى كوتاهى به پيش قراولان اين دو دوره و ديدگاه آنان در ارتباط با برهان نظم خواهيم كرد.

دوره ى اول:

از جمله بانيان اين دوره، از لايب نيتس و اسقف جوزف باتلر نام برده مى شود.

الف: لايب نيتس (1647 ـ 1716)

او قاعده ى «هم سازى» يا «هم آهنگى پيش نهاد» را مطرح كرده است و حدوث همه ى وقايع عالم را به آن منتسب مى داند، ولى اين هم سازى كه خود نظامى شگرف است، جز به وجود ناظمى متصور نمى شود; بنابراين قاعده ى «هم سازى پيشين» متضمن تصديق به علت غايى مى باشد. اين برهان از نوع برهان علت غايى محسوب مى شود.(24)

اين بيان او تلاشى در جهت ارائه ى تقريرى تازه از برهان نظم (البته منطبق بر مبانى خاص خودش) تلقى مى شود. لايب نيتس هم چنين در بخشى از كتاب «عدل الاهى» در دفاع از نظام مندى و سامان يافتگى جهان مى گويد: «گاه آنچه در موارد جزئى نابه سامان مى نمايد; نظر به كل نظام، همانا سامان است. يك چيز زيبا كُلش زيباست و يك جزء از آن لزوماً زيبا نيست.»(25)

اين بيان مى تواند به عنوان راه حلى براى حل مشكل شرور مورد استفاده قرار گيرد.

ب: اسقف جوزف باتلر (1692 ـ 1752)

او تلاش مى كند وحى را با قياس با الاهيات طبيعى ـ كه به نظر او چندان مورد قبول عام بوده كه نيازى به دفاع نداشته است ـ توجيه كند و او گرچه در صدد كاهش نفوذ طرفداران الاهيات طبيعى بود، ولى اعتقاد داشت كه كتاب تكوين و كتاب تدوين هر دو بايد به عنوان دليلى بر وجود خداوند مورد قبول واقع شوند و همان طور كه در كتاب تدوين ابهاماتى وجود دارد، كتاب تكوين نيز خالى از ابهام نيست و حق اين است كه ما در هر دو كتاب با آميزه اى از صراحت و ابهام مواجهيم.(26)

/ 90