در متون اصلى دين اسلام، موارد متعددى از ترغيب و تأكيد بر تفكر در ساختار دقيق، منظم و شگفت انگيز طبيعت آمده است و گاه در قالب ايجاد سؤال و گاهى به شكل سرزنش و غيره انسان ها را از غفلت نسبت به نظام حاكم بر طبيعت و ارتباط آن با خالق هستى بر حذر مى دارد و راه يابى از مخلوق به خالق و تا حدودى اوصاف او (صرف نظر از ماهيت ره يافت) جزء جدايى ناپذير تعاليم اسلامى تلقى مى شود;(39) با اين حال طرح برهان نظم به عنوان يك روش عقلى و مستدل براى اثبات وجود خداوند از سوى بسيارى از فلاسفه و متكلمان مسلمان مورد توجه لازم و درخور واقع نشده است و در بخش عمده اى از متون معارف و كلاسيك فلسفى و كلامى اثرى از آن نيست. عده اى ديگر از متكلمان و فلاسفه ى مسلمان كه در مباحث اعتقادى عنايت بيش ترى به متون دينى دارند و راه هاى ارشادى ارائه شده در كتاب و سنت را با اصل دوم لزوم عقلى بودن باورهاى بنيادين دينى قابل جمع مى دانند، درآثار خود به اين روش پرداخته اند. اين گروه، از نظام مندى جهان با تعبيرهاى مختلفى; از قبيل، دليل بر اصل وجود خداوند، برهان بر بعضى صفات او يا هر دو، روشى اقناعى و يا بهترين، ايمان آورترين و عمومى ترين دليل و... نام برده اند.به عنوان نمونه به انديشه ى برخى متفكران مسلمان در اين باره اشاره مى شود: