اين تفسير بر اساس مقايسه ى جهان با انسان استوار است; يعنى، همه ى جهان در عين اين كه اعضا و اجزاى مختلفى دارد، يك واحد است و يك صورت و فعليت طبيعى دارد و همه ى قوا و اجزايش وابسته و طفيلى آن صورت واحد است; هم چنان كه انسان با همه ى اعضا و اجزاى مختلف يك واحد واقعى است و يك تشخص واقعى دارد. ملاك وحدت و تشخص انسان، صورت او; يعنى نفس اوست. و همان صورت است كه ملاك تشخص انسان به شمار مى رود. اگر فرض كنيم سلول هايى كه در داخل جهان بدن انسان فعاليت مى كنند، بخواهند درباره ى جهان خودشان; يعنى بدن انسان بينديشند، هر جهازى را از جهاز ديگر جدا، بلكه هر عضوى را مستقل از عضو ديگر خواهند پنداشت، جهانى مى بينند داراى قسمت هاى مختلف كه هر قسمتى به كار مخصوص خود مشغول است. در نتيجه براى اين سلول ها كه در جهان بدن انسان محبوسند، امكان اين تصور نيست كه همه ى اين اعضا و اجزا و جهازات، طفيلى وجود يك واحد به نام انسان است و يك حيات كلى همه ى اين ها را تدبير و اداره مى كنند. طبق فرضيه ى بالا، ما در درون طبيعت، همانند آن سلول ها در درون بدن انسان هستيم; حياتى كه بر كل جهان طبيعت حكمفرماست، همانند حياتى است كه بر كل بدن انسان حاكم است، كه جان هاى فردى و جزئى طفيلى آن هستند و به همين جهت جهان را انسان كبير و انسان را جهان صغير خوانده اند.(107)در ميان انديشمندان غربى آلستون گزارش مى كند كه اِف. آر تننت در كتاب خود به نام «الاهيات فلسفى»(108) قوى ترين شكل از اين تفسير را عرضه داشته است. او در اثبات اين مطلب كه جهان يك نظام واحد از ساختارهايى است كه داراى تعادل و اتكاى انطباقى متقابل هستند و اين انطباق و هم آهنگى منحصر در آنچه در تناسب ارگانيسم ها با شرايط زندگى ديده مى شود، نيست، به شش نوع هم آهنگى و انطباق ذيل توجه و بر آن تأكيد مى كند:1ـ جهان مستعد به وجود آمدن موجودات زيستى است. (مستعد حدوث موجودات)2ـ جهان مستعد موجود ماندن موجودات زيستى است. (مستعد بقاى موجودات)3ـ جهان مستعد ژرف انديشه هاى عقل بشرى است و بشر راغب به ژرف كاوى عقلى مى باشد.4ـ جهان مستعد ارضاى خواسته هاى زيبايى شناختى بشر است; مثلا رنگ آبى آسمانى آرامش بخش ترين رنگ هاست.5ـ جهان مستعد استكمال اخلاقى بشر است، مثلا دروغ نگفتن و رشوه نگرفتن مستلزم نابودى نيست.6ـ جهان كلا رو به تكامل، توسعه و پيشرفت است.(109)بدين ترتيب تننت سعى دارد، با ارائه ى نمونه هاى كلانى از هم آهنگى، تناسب و انطباق كه سرتاسر جهان را فرا گرفته است و به مدد انضمام كبراى اين برهان راه را براى اثبات دخالت موجودى با انديشه و شعور مافوق بشرى هموار كند.بررسى و نقد1ـ تننت معيارى را براى وحدت شخصى عالم ارائه نمى كند و دليلى بر اين مدعا اقامه نمى كند و روشن نمى سازد كه آيا موارد شش گانه ى انطباق و هم آهنگى در جهان به عنوان اهداف متعدد آن تلقى مى گردند؟ در اين صورت بايد پرسيد، پس محور وحدت اين نظام چيست؟ و يا اين كه اين موارد همگى مقدمه اى براى تأمين غايتى بزرگ ترند كه آن رمز وحدت شخصى اين مجموعه است كه در اين صورت لازم است آن هدف مشخص گردد.2ـ نسبت به موارد شش گانه ى وابستگى و انطباق، اشكال شده است كه هيچ كدام از موارد مذكور به طور مطلق قابل قبول نمى باشد:در باره ى استعداد جهان براى حدوث و بقاى موجودات زيستى، گفته شده است كه اولا: بسيارى از موجودات ممكن (كه در حال حاضر تحقق خارجى ندارند) در صورتى كه شرايط زيست محيطى فرق مى كرد، امكان تحقق و بقا پيدا مى كردند. ثانياً: در شرايط فعلى بسيارى از موجودات و نطفه ها و نوزادان آن ها از بين مى روند و در نهايت اين كه اگر شرايط زيست محيطى بهتر بود، عمر انسان ها بيش تر مى شد.در ارتباط با استعداد جهان جهت ژرف انديشى عقل بشر نيز گفته مى شود كه گذشته از اين كه بسيارى از مردم چندان رغبتى به اين امر نشان نداده و وقت و سرمايه اى در اين جهت مصرف نكرده اند، طبيعت نيز چندان رام و تسليم نيست و هنوز هم مجهولات بشر بيش از معلومات او مى باشد.هم چنين در نقد هم آهنگى جهان با نيازهاى زيبايى شناختى انسان مى توان گفت همان طور كه در جهان رنگ ها و مناظر لذت بخش وجود دارد، مناظر زشت و زننده هم كم نيستند. در رابطه با استعداد جهان براى استكمال اخلاقى انسان مى گويند: اگرچه عمل به فرمان هاى اخلاقى ممكن است، ولى مشكل مى باشد و جهان براى افرادى كه مقيد به مسائل اخلاقى نيستند، راحت تر است و اگر اين دو امر مساوى بودند كسى به سراغ فحشا و رشوه نمى رفت. بالاخره روند تكامل و پيشرفت جهان نيز به انواع مختلف متصور آن در بعضى از تأليفات مورد خدشه ى جدى واقع شده است.(110)در نتيجه چون مقدمات شش گانه به نحو مطلق تمام نمى باشد، بنابراين تصوير تننت از وحدت شخصى و ارگانيستى جهان نمى تواند به عنوان صغراى برهان نظم قرار گيرد.(111)بيانى كه از شهيد مطهرى (ره) در اين باره نقل شد، در صورت اثبات مقدمات و مبانى آن، كه بعضى ماهيت تجربى دارد و بايد در علم فيزيك مورد بررسى قرار گيرد و بعضى جنبه فلسفى دارد، مى تواند به عنوان يك تفسير موجه از طرح دارى عالم، به عنوان صغراى برهان نظم مورد استفاده قرار گيرد.