بانيان اين انديشه با قبول علم حضورى و فطرى انسان به خداوند، آيات تكوينى الاهى را موجب تنبه و يادآورى اين علم و شناخت مى دانند; طبق اين ديدگاه شناخت آيه اى چيزى جز تذكار و تأكيد بر خداشناسى فطرى نمى باشد.(256)
4 ـ شناخت آيه اى، جدال احسن
بر اساس اين ديدگاه، محور اساسى استدلال قرآن كريم به نظم زمان از جهت شب و روز و درآوردن يكى به ديگرى در فصول مختلف يا در فصل واحد، در اماكن متفاوت و به نظم زمين از جهت تأمين آرامش آن توسط كوه هاى راسخ از آسيب تزلزل و ناآرامى و نيز به نظم هاى متنوع ديگر، به عنوان جدال احسن است.چون غالب مخاطبان رسول اكرم (ص)» در حجاز و مانند آن ربوبيت هاى موسمى، مقطعى، جزئى، صنفى، نوعى و مانند آن را به ارباب متفرق مى سپردند و آن را در خصوص منافع دنيايى (زيرا به آخرت معتقد نبودند تا بت ها را شفيع گناهان خود در معاد بدانند، يا مقرب درجات معنوى قيامت تلقى نمايند.) مقرب و شفيع خود نزد خداوند قرار مى دادند.در چنين فضايى قرآن مجيد، جدال احسن دارد و مى فرمايد: بت هايى كه نه پاى رفتن دارند و نه دست دفاع يا تهاجم و حمله دارند، نه گوش شنيدن دارند و مانند آن، هرگز توان ايجاد نظم بين ذرات عالم را نداشته، بر اين كار مهم قادر نمى باشند. بنابراين معلوم شد، هرگز قرآن به نظم كيهانى و نظير آن براى اثبات اصل واجب الوجود، استدلال نكرده و يا به آن براى اثبات اصل خالق، برهان اقامه نكرده است، چه اين كه براى اثبات اصل ربوبيت مطلق و جهانى خداوند نيز دليل اقامه نكرده است، زيرا همه ى موارد ياد شده، مبادى معقول و مقبول طرفين بوده است و هرگز مورد انكار بت پرستان نبوده است، تا بخواهد با استدلال ثابت شود، بلكه تنها مدار استدلال قرآن، همانا اثبات ربوبيت خاص و مقطعى خداوند براى انواع مخصوص جهان است و مشركان نه منكر اصل عليت بوده و نه قائل به تصادف بوده اند.(257)