درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی

محمدتقی فعالی

نسخه متنی -صفحه : 136/ 50
نمايش فراداده

مشكل دوم: يقين مطلق (absolute certainty)

عنصر اول معرفت، باور است. باور طيف درازْدامنى از حالات ذهنى ـ نظير يقين، ظن و وضوح ـ را شامل مى شود. حال آن كه معرفت تنها يقين است; پس تنها اگر يقين حاصل آمد به اضافه شرايط ديگر، معرفت خواهيم داشت.

گذشت كه گزاره را دو نسبت است: نسبتى با خارج كه محور صدق و كذب گزاره است، و نسبتى با ذهنِ عالِم كه حالات ذهنىِ يقين، ظن و وضوح ناظر بدان است. به اين معنا كه از يك طرف مى گوييم گزاره pاگر با خارج مطابق باشد، صادق و الاّ كاذب است. از سوى ديگر همين گزاره pرا اگر با ذهن عالم بسنجيم، مى گوييم گزاره pبراى من يقينى، مظنون يا واضح است. رُزبوم مى گفت:

با اخذ عنصر «يقين مطلق» به جاى «باور» در «معرفت» هر آنچه غير يقينى است از محدوده معرفت خارج خواهد شد. ضمن آن كه از اين طريق مى توان پاسخى براى گتيه نيز فراهم آورد; زيرا در مثال سابق، اسميت يقين نداشت كه  f. نتيجه آن كه در معرفت بايد به جاى باور، عنصر يقين مطلق گذارد و گفت: معرفت، يقينِ (مطلق) صادق موجه است.

در منطق كلاسيك همچنان كه در فن برهان گفته شده است، معرفتِ برهانى بايد يقينى باشد. آرى، يقين گاه به معناى روان شناختى، يعنى حالت اطمينان و سكونت نفس، به كار مى رود كه چنين معنايى در برهان مراد نيست. و گاهى يقين منطقى منظور است; يقين منطقى يا عام است، يا خاص: يقين منطقىِ عام يا علم مضاعف، مجموعه دو علم و اعتقاد است; اعتقاد به اين كه الف، ب است، همراه با اين اعتقاد كه ممكن نيست الف، ب نباشد. يقينِ منطقىِ خاص، اعتقاد سومى را به همراه دارد و آن اين كه زوال دو اعتقاد ياد شده، در آينده نيز مستحيل باشد. نظير يقينى كه ما نسبت به گزاره 4 = 2 + 2 داريم. آنچه در برهان مفيد است، يقين منطقى به معناى خاص آن است. بنابراين شرط معرفتِ گزاره اى از ديدگاه منطق كلاسيك، «يقين» به معناى اخير مى تواند بود.