درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی

محمدتقی فعالی

نسخه متنی -صفحه : 136/ 99
نمايش فراداده

باور دينى (religious belief)

اين اصطلاح تركيبى است از دو واژه «باور» و «دينى». معناى دقيق معرفت شناسى آن اين است كه اگر گزاره اى برگرفته از دين، به انسان عرضه شود و ذهن مفاد آن گزاره را بپذيرد، در اين صورت باورى دينى پديد آمده است. باور دينى پذيرش و اعترافى است كه ذهن انسان نسبت به گزاره اى دينى دارد; در صورتى كه ذهن مى توانست حالتى غير از پذيرش يعنى وازنش يا تعليق داشته باشد. به عبارت ديگر اگر انسان از پذيرفتن گزاره اى دينى سر باز نزد و نيز آن را تعليق حكم نكرد، بلكه مضمون و محتواى آن را از نظر ذهنى پذيرفت، ميزبان باور دينى شده است.

از نظر معرفت شناسى، باور دينى غير از معرفت دينى است. در معرفت دو عنصر صدق و ـ به ويژه ـ توجيه مدخليت دارد كه در باورِ صرف چنين نيست. براى اين كه باور دينى جاى خود را به معرفت دينى دهد و رنگ و بوى معرفت به خود گيرد، راه دور و درازى بايد پيمود. آرى; در برخى استعمال ها، از سرِ تسامح، باور دينى به معناى معرفت دينى به كار مى رود. تذكار دوم اين كه برخى به جاى باور دينى از اصطلاح «عقايد دينى» يا «اعتقاد دينى» استفاده مى كنند. در نوشتار حاضر از اين استعمال پرهيز شده است. زيرا باور دينى غير از عقايد دينى يا اعتقاد دينى، شامل احكام و اخلاق نيز مى شود; هرچند در تعبير عقيده و اعتقاد اين دقيقه وجود دارد كه در ريشه لغوى آن معناى گره خوردن دو چيز به يكديگر لحظ شده است و اين حكايتى روشن از ارتباط ميان ذهن و گزاره دارد.

عنصر دوم از اين تركيب، واژه دين است كه پيش تر مراد از آن بيان شد. كِلمك (E.D.Klemke)در زمينه ماهيت باور دينى مى گويد:

نخست بايد حدّ و مرز باورهايى كه دينى هستند مشخص گردد; گرچه كاملا دقيق نباشد. ما با دانستن حدود و مرزهاى تقريبى باور دينى است كه مى توانيم لااقل تا حدّى ميان باورهاى دينى و آن دسته باورها كه دينى نيستند تمايز قائل شويم و اين وظيفه معرفت شناسى دينى است، اين تفكيك بايد قبل از آن كه در صدد اثبات معنادارى معرفت دينى باشيم، انجام پذيرد.

كِلمك بعد از اين هشدار، معيار و ملاكى براى تمام انواع باورهاى دينى ارائه مى دهد و آن اين كه «درون ايمان مسيحى جاى داشته باشند». او سپس به طبقه بندى اين ملاك پرداخته مى افزايد: فرمان ها يا نصايح پروردگار، يكى از باورهاى دينى است; دعا نوع ديگرى است; سوال هايى را كه انسان از خداوند مى كند، فريادهايى كه انسان در برابر پروردگار مى كشد، جمله هاى توصيفى دينى نظير اين كه بگوييم «بسيارى از مسيحيان راز و نياز مى كنند.»، جمله هايى كه در مقام تبيين باشند; مثل «علّت فقدان باران در فلان منطقه، گناه اهالى آن جاست»، دعاوى تاريخى كه از متون دينى باشند و دسته نهايى از باورهاى دينى شامل گزاره هايى است مثل «خدا وجود دارد.» يا «خدا ما را دوست دارد».

بر ديدگاه كِلمك ايرادهايى وارد شده است و با ردّ و نقد آن، آرايى ديگر مثل نظريه كاربردى ويتگنشتاين مطرح شد. نكته قابل ذكر اين است كه در اين گونه نظريات بيشتر سعى شده است كه عنصر دوم تركيبِ «باور دينى» يعنى واژه دينى تحديد حدود شود و اين سخن مسأله اى است فلسفى كه بايد در فلسفه دين به دنبال آن بود و از خلال مباحثى نظير تعريف دين، قلمرو دين، انتظار بشر از دين و گوهر و صدف دين نظريه اى را بيرون كشيد و اتخاذ موضع نمود. به عبارت ديگر ديدگاه كلمك به ماهيت باور دينى نمى پردازد، بلكه بيان انواع باورهاى دينى را نشانه گرفته است.