من به دور از انحراف و با قلبى حقگرا همه وجودم را به سوى كسى كه آسمانها و زمين را آفريد ، متوجه كردم و از مشركان نيستم .
يعنى چون با معرفت و شوق در عالم ملكوت در آيد و مشاهده عظمت و جبروت حى لا يموت نمايد و همهمه ملائكه گوش كند ، خود را نيست و هستى خود را فراموش كند كه خود را ديگر موجود نداند ، بلكه معدوم و نابود خواند كه :
كُلُّ شَىْءٍ هَالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ [255] .
هر چيزى مگر ذات او هلاك شدنى است .
آرى ، به هنگام تكبير اگر قدم معرفت و شوق و بال حال و ذوق نباشد ، اين همه حقيقت از آيه قربانى و تكبير نصيب انسان نشود .
در تفسير از اهل بيت عصمت و طهارت عليهمالسلام دو روايت وارد است يكى آن كه :
اَللّهُ اَكْبَرُ مِنْ كُلِّ شَىءٍ[256] .
خداوند بزرگتر از هر چيزى است .
و اين معنى مقتضى آن است كه : انسان چون مشاهده عظمت و كبريايى الهى نمايد ، خود را بسيار صغير و حقير شمارد و هستى خود را هيچ نداند و خويش را كان لم يكن انگارد .
و ديگر اينكه :
اَللّهُ اَكْبَرُ مِنْ اَنْ يُوصَفَ[257] .
خداوند بزرگتر از آن است كه وصف شود .
و اين تفسير بلندتر از تفسير اول است ، چه آن كه در تفسير اول رايحه يك نوع تحديد است كه از ساحت حضرت كبريايى بعيد است ، به خلاف تفسير دوم كه غايت تنزيه و تمجيد است و كمال معرفت توحيد .