لطايف توحيديه در تكبيرة الاحرام - عرفان اسلامی جلد 5

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 5

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در تصحيح معناى اول مى‏توان گفت از اين‏كه قاطبه عالم اكوان به محض اراده خالق موجود شده و وجود رشحه‏اى از فيض حق و فياض مطلق است و هيچ نسبت ما بين طرفين نيست مگر نسبت خالقيه كه منتهاى مرتبه اعلا درجه جلال و اعلا درجه كمال است و مخلوقيه كه غايت مرتبه دنائت و منتها درجه ذلّت است ، پس با وجود اين ، در مقام تعظيم سزاوار است كه گويند حق‏تعالى بزرگ‏تر از مخلوقات خود است ، اگر چه اين معنى به حسب وضع لغوى انسب است و التفات به هر يك از دو معنى مقتضى اين است كه بنده ، مشاهده جبروت پروردگار كند و جان خود را در راه بندگى نثار نمايد .

چنانچه حضرت صادق عليه‏السلام در متن روايت فرموده :

هرگاه تكبير گفتى خود را در جنب عظمت او حقير و خرد شمار و در برابر كبريايى او هر چه در آسمان و زمين است ، كوچك انگار كه حق چون بر دل تكبيرگوى نظر كند و ببيند كه عبد چيز ديگرى در جنب حق بزرگ مى‏بيند به او فرمايد :

اى دروغگو ! آيا تو مرا فريب مى‏دهى ؟ قسم به عزت و جلالم كه تو را از شيرينى ذكرم محروم و از بساط قربم ممنوع و از شادى در مناجاتم مردود مى‏كنم .

واى بر ما كه اكثر ما روى ظاهر در نماز و دل در لهو و لعب داريم و اين گونه عبادت بدون شك اطاعت از شيطان است ، نه عبادت خالق عالميان .

لطايف توحيديه در تكبيرة الاحرام

شيخ صدوق قدس اللّه روحه روايت نموده :

مردى از سيد العارفين اميرالمؤمنين على عليه‏السلام پرسيد :

معناى دست بلند كردن در حالت تكبيرة الاحرام به وقت نماز چيست ؟

حضرت فرمود : معنايش اين است :

خداوند ، اكبر و واحد و اَحد است ، همانند ندارد ، با دست لمس نمى‏شود و با حواس درك نمى‏گردد[259] .

عارف معارف الهيه مرحوم حاج ميرزا عبدالحسين تهرانى ، در توضيح اين روايت گفتارى دقيق و لطايفى رقيق دارد ؛ آن جناب مى‏گويد :

مخفى نماند كه اين بيان دقيق انيق كه صادر شده از مورد تحقيق ، يعنى آفتاب عالمتاب حضرت ولايت مآب حضرت امير عليه‏السلام در سرّ رفع يدين در حال تكبيرة الاحرام اشاره است به پنج مطلب از مطالب غامضه توحيد كه خواهد آمد .

دست برداشتن تا محاذى گوش ، يعنى بنده حقير فقير سراپا تقصير در حال تكبير بايد به دو زبان سخن گويد : يكى به زبان حال و ديگرى به لسان مقال كه هر يك با ديگرى موافق باشد ، تا صدق دعوى عبد در توحيد صادق آيد .

پس تكبير گفتن ، مقال است و دست بلند كردن ، زبان حال و هر يك از اين دو عبارت اخراى يكديگرند .

چون عبد تكبير گويد ، پروردگار خود را به عظمت و كبريايى ياد نمايد و ذات عليا را به الوهيت كه صفت خاصه است بستايد و اعتراف نمايد كه او را كس نتواند توصيف نمايد و بر دامن كبريايى او كه از هر چيز بلندتر است ، گرد توصيف و غبار تشبيه ننشيند ، چه جاى اين‏كه قلوب و ابصار او را مشاهده نمايد .

و مقارن اين تعبير ـ كه مدلول عليه تكبير است ـ همين مضمون را نيز به لسان حال ادا سازد ، فكَأَنَّه بر طبق مدعاى خود ببيند و برهان اقامه نمايد ، پس دست راست بلند كند .

و اشاره به واحديت وبساطت ذات غيب الغيوبى ، نه اسمى است نه رسمى و نه نسبتى است و نه حدى و نه اضافه و نه تشبيهى ، چه آن‏كه او اجلّ از اين است كه او را بتوان وصف نمود كه :

كَمالُ التَّوْحيدِ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ[260] .

حد اعلاى توحيد نفى صفات ( زائد بر ذات ) از اوست .

و اين مرتبه معرفت مقربان است كه هر چه مشاهده جبروت الهيه بيشتر نمايند ، عجز و حيرت بيشتر مى‏افزايند ، چنانچه مضمون : « أللّهُمَّ زِدْنى فيكَ تَحَيُّراً » .

بر اين معنا ناطق و شاهدى صادق است ، پس از براى ذات هيچ صفتى را نفى و اثبات نتوانند و علاوه چون معرفت كنه ذات ذوالجلال ممتنع و محال است و از طرفى بندگان مكلف به تحصيل معرف اللّه‏اند ، پس معرفت به وجه بايد به هم رسانند و معرفت به وجه از معرفت افعال و صفات و اسما و تفسير آيات حاصل شود ، اين است كه به لسان حال ، پنج صفت از صفات جماليه و جلاليه حضرت ذوالجلال را بيان مى‏نمايد .

1 ـ واحديت كه اشاره به وحدت ذات است كه در آن مرتبه شائبه هيچ نحو تعدد و تكثر و تركيب متصور نيست ؛ پس به رفع يد يمنى اشاره به اين مطلب مى‏كند ، چون واحد اسم فاعل است و به معناى ثبوت مى‏باشد : « ذاتٌ ثَبَتَ لَهُ الْوَحْدَة » .

و بر اين اساس واحد اشاره به وحدت ذات مقدس حضرت ربوبيت است .

/ 239