شيخ صدوق قدس اللّه روحه روايت نموده :مردى از سيد العارفين اميرالمؤمنين على عليهالسلام پرسيد : معناى دست بلند كردن در حالت تكبيرة الاحرام به وقت نماز چيست ؟حضرت فرمود : معنايش اين است :خداوند ، اكبر و واحد و اَحد است ، همانند ندارد ، با دست لمس نمىشود و با حواس درك نمىگردد[259] .عارف معارف الهيه مرحوم حاج ميرزا عبدالحسين تهرانى ، در توضيح اين روايت گفتارى دقيق و لطايفى رقيق دارد ؛ آن جناب مىگويد :مخفى نماند كه اين بيان دقيق انيق كه صادر شده از مورد تحقيق ، يعنى آفتاب عالمتاب حضرت ولايت مآب حضرت امير عليهالسلام در سرّ رفع يدين در حال تكبيرة الاحرام اشاره است به پنج مطلب از مطالب غامضه توحيد كه خواهد آمد .دست برداشتن تا محاذى گوش ، يعنى بنده حقير فقير سراپا تقصير در حال تكبير بايد به دو زبان سخن گويد : يكى به زبان حال و ديگرى به لسان مقال كه هر يك با ديگرى موافق باشد ، تا صدق دعوى عبد در توحيد صادق آيد .پس تكبير گفتن ، مقال است و دست بلند كردن ، زبان حال و هر يك از اين دو عبارت اخراى يكديگرند .چون عبد تكبير گويد ، پروردگار خود را به عظمت و كبريايى ياد نمايد و ذات عليا را به الوهيت كه صفت خاصه است بستايد و اعتراف نمايد كه او را كس نتواند توصيف نمايد و بر دامن كبريايى او كه از هر چيز بلندتر است ، گرد توصيف و غبار تشبيه ننشيند ، چه جاى اينكه قلوب و ابصار او را مشاهده نمايد .و مقارن اين تعبير ـ كه مدلول عليه تكبير است ـ همين مضمون را نيز به لسان حال ادا سازد ، فكَأَنَّه بر طبق مدعاى خود ببيند و برهان اقامه نمايد ، پس دست راست بلند كند .و اشاره به واحديت وبساطت ذات غيب الغيوبى ، نه اسمى است نه رسمى و نه نسبتى است و نه حدى و نه اضافه و نه تشبيهى ، چه آنكه او اجلّ از اين است كه او را بتوان وصف نمود كه : كَمالُ التَّوْحيدِ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ[260] .حد اعلاى توحيد نفى صفات ( زائد بر ذات ) از اوست . و اين مرتبه معرفت مقربان است كه هر چه مشاهده جبروت الهيه بيشتر نمايند ، عجز و حيرت بيشتر مىافزايند ، چنانچه مضمون : « أللّهُمَّ زِدْنى فيكَ تَحَيُّراً » .بر اين معنا ناطق و شاهدى صادق است ، پس از براى ذات هيچ صفتى را نفى و اثبات نتوانند و علاوه چون معرفت كنه ذات ذوالجلال ممتنع و محال است و از طرفى بندگان مكلف به تحصيل معرف اللّهاند ، پس معرفت به وجه بايد به هم رسانند و معرفت به وجه از معرفت افعال و صفات و اسما و تفسير آيات حاصل شود ، اين است كه به لسان حال ، پنج صفت از صفات جماليه و جلاليه حضرت ذوالجلال را بيان مىنمايد .1 ـ واحديت كه اشاره به وحدت ذات است كه در آن مرتبه شائبه هيچ نحو تعدد و تكثر و تركيب متصور نيست ؛ پس به رفع يد يمنى اشاره به اين مطلب مىكند ، چون واحد اسم فاعل است و به معناى ثبوت مىباشد : « ذاتٌ ثَبَتَ لَهُ الْوَحْدَة » .و بر اين اساس واحد اشاره به وحدت ذات مقدس حضرت ربوبيت است .