وصاياى اويس - عرفان اسلامی جلد 5

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 5

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وصاياى اويس

حرم بن حيان ـ كه او نيز از زهاد ثمانيه و از اتقيا و عاشقان حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام بوده ـ مى‏گويد :

چون من از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شنيدم كه درجه شفاعت اويس تا چه مرتبه است ، پيوسته جوياى او بودم و آرزوى زيارت او بر من غالب شده بود ، تا نشان وى را به كوفه يافتم و به طلب وى شتافتم .

روزى در كنار فرات شخصى را ديدم ، جامه خود مى‏شويد ، سخت ضعيف و لاغر اندام ، از روى نشانه‏هايى كه داشتم وى را شناختم و بر او سلام كردم .

جواب باز داد كه : « عليك السلام يا حرم » .

خواستم دستش ببوسم ، نگذاشت ، لختى بر ضعف او گريستم .

گفت : تو را كه به من راه نمود ؟

گفتم : آن كس كه نام من و پدر من به تو آموخت يا اويس .

گفت : اى پسر حيان ! تو را بدين جايگاه چه آورد ؟

گفتم :
آمده‏ام تا با تو انس گيرم و بياسايم .

گفت : هرگز خبر نداشتم كه كسى حق شناس شود و با غير او انس گيرد و بياسايد .

گفتم : مرا وصيتى فرما .

گفت : اى پسر حيان !

فريفته دنيا مشو و خويشتن را درياب و ساخته مرگ باش و اعداد زاد و راحله كن كه سفرى بس دراز در پيش دارى .

گفتم : اى اويس ! اراده كجا دارى ؟

گفت : در طلب من خويش را به زحمت ميفكن و نشان مكان من مجوى .

گفتم : معيشت تو چگونه باشد ؟

گفت : اُف باد بر اين دل‏ها كه شك بر آن‏ها غالب است و پند نپذيرد .

ديگر بار از او تمناى وصيت كردم .

گفت : تا توانى در تحصيل معرفت سعى كن و براى يافتن حقيقت كوشش نماى كه لحظه‏اى از پروردگار غافل نباشى كه اگر خداى را به عبادت آسمانيان و زمينيان پرستش كنى تا به او يقين نداشته باشى از تو پذيرفته نخواهد شد .

گفتم : چگونه باورش كنم ؟

گفت : ايمن باشى بدانچه تو را موجود است و در پرستش او به چيز ديگر مشغول نباشى .

اين بگفت و روانه شد و من از قفاى او همى نگريستم و همى گريستم تا از نظر من غايب گشت و ديگر كسى او را ديدار نكرد تا زمانى كه على عليه‏السلامآهنگ جنگ با معاويه ستم‏پيشه كرد ، آن وقت در لشكرگاه حاضر شد و به ملازمت مولاى عارفان درآمد . على عليه‏السلام به قدوم او شاد خاطر گشت . در ركاب اميرالمؤمنين عليه‏السلام به جهاد و پيكار در راه خدا برخاست تا به فيض عظيم شهادت در راه دوست نايل آمد .

اين مرد بزرگ الهى و تربيت شده مكتب رسول اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و فيض گرفته از امير مؤمنان در معرفت و شناسايى حضرت رب العزه به جايى رسيده بود كه بعضى از شب‏ها را به ركوع بسر برد و برخى از شب‏ها را به سجود به پايان رساند .

به او گفتند : اين چه زحمت است كه بر خود مى‏دارى ؟

گفت : اين راحت من است . اى كاش از ازل تا ابد يك شب بودى و من به يك ركوع يا به يك سجود به پايان مى‏بردمى و اين به اين خاطر مى‏كنم كه شايد مثل آسمانيان خدا را پرستش كرده باشم .

به قول الهى قمشه‏اى آن بلبل گلستان عشق :

  • به ره دوست عاشقانه رويم ناله چون بلبلان در اين گلزار شايد از توتياى خاك درش با تو اى پادشاه ملك وجود دست ما گير گر سر مهرت خوارى ما ببين و يارى كن چند در راه لطف و احسانت هر طرف چشم انتظار كنيم

  • توبه از هر چه غير يار كنيم از سر شوق ، زار زار كنيم روشن اين چشم اشكبار كنيم شكوه از جور روزگار كنيم پاى بر عهدت استوار كنيم تا كى افغان به شام تار كنيم هر طرف چشم انتظار كنيم هر طرف چشم انتظار كنيم

/ 239