اگر لذت ترك لذت بدانى دگر لذت نفس لذت نخوانى[165] دگر لذت نفس لذت نخوانى[165] دگر لذت نفس لذت نخوانى[165]
در حسن رخ خوبان پيدا همه او ديدم در ديده هر عاشق او بود همه لايق ديدم همه پيش و پس جز دوست نديدم كس آرام دل غمگين جز دوست كسى مگزين ديدم گل بستانها صحرا و بيابانها او بود گلستانها صحرا همه او ديدم در چشم نكورويان زيبا همه او ديدم وندر نظر وامق عذرا همه او ديدم او بود همه او بس تنها همه او ديدم فى الجمله همه او بين زيرا همه او ديدم او بود گلستانها صحرا همه او ديدم او بود گلستانها صحرا همه او ديدم