نماز برترين حكم خدا - عرفان اسلامی جلد 5

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 5

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و اين در مثل چنان است كه پادشاهى از رعيت تحفه خواهد و در حفظ او مبالغه نمايد و رعيت نيز از راه دور متاعى بردارد و تا به درگاه سلطان هديه آورد و دشمنان بسيار و دزدان خونخوار بسيار نيز در راه برخورند و با همه ، كشش و كوشش نمايد و متاع را از چنگ دزدان ربايد و صحيح و سالم تسليم بارگاه سلطان و پادشاه كند .

ولكن در اين تحفه‏ها يكى از همه مرغوب‏تر و نزد سلطان از همه مطلوب‏تر و ايجاب آن از سايرين بيش‏تر و تأكيد سلطان درباره او فزون‏تر باشد ، معلوم است كه اگر تحفه به صفتى كه سلطان امر فرموده موصوف باشد و به اسم صحت معروف باشد ، مقبول طبع شاه شود و سايرين را نيز به تبع آن قبول فرمايد و اما اگر آن متاع اعلى كه نفيس‏تر و طبع سلطان به آن حريص‏تر است ، به دزدان داده ، يا آن‏كه به صفتى كه سلطان خواسته موصوف نباشد ، سلطان همه را رد نمايد و ساير تحفه‏ها اگر چه خوب است بد نمايد .

نماز برترين حكم خدا

آرى ، نماز اعلاترين و برترين حكم خداست و در راه بردن آن به نزد محبوب واقعى خطرات زيادى از جانب شياطين برونى و درونى متوجه آن است ؛ بايد مواظب بود كه اين تحفه نفيس ضايع نشود و به دست دزدان و نابكاران نيفتد و جهت رساندن آن به معشوق حقيقى لازم است تمام آداب و شرايط و اوصاف آن را حفظ كرد كه با حفظ آداب و به جا آوردن شرايط ، زمينه ورود به مقام قرب و بساط انس براى انسان فراهم مى‏گردد .

توجه داشته باش كه ، به وقت حضور نماز ، لباس منيت از وجود خويش به خاك افكنى و براى ورود به بارگاه محبوب ، احرام تقوا دربندى و از تمام گناهان و معاصى ظاهر و باطن به حالت روزه درآيى و با شمشير فكر و توجه و نيت پاك با شياطين باطنى و ظاهرى تا مرز پيروزى درافتى و به محضر آن مولاى مهربان همه وجود و هستى را تسليم كرده ، به قربانگاه فنا براى يافتن بقا در آيى و در برابر آن جناب با تمام وجود بگويى :

  • در خم زلف تو پابند جنون شد دل من چون كه با رشته گيسوى تو پيوندى داشت نقطه خال تو تا ديد به پرگار وجود يكسر از دايره عقل برون شد دل من[58]

  • بى‏خبر از دو جهان غرقه به‏خون شد دل من مو به مو بسته به زنجير جنون شد دل من يكسر از دايره عقل برون شد دل من[58] يكسر از دايره عقل برون شد دل من[58]

/ 239