منشأ اين حقيقت در قلب نيز معرفت است ، معرفت به اينكه ذرهاى ناچيز با يك جهان تقصير در برابر عظمتى بىنهايت در بىنهايت ايستاده است : ذرهاى كه وجودش عين عجز و عبادتش مساوى با عدم است ، ذرهاى كه علم حضرت حق از هر طرف او را احاطه كرده و بر درون و برونش به تمام معنى آگاه است .مرحوم ملكى مىگويد :منشأ شرمسارى و حيا معرفت به عظمت پروردگار و نعمتهاى او و حقى كه او بر گردن بندگان دارد و از طرف ديگر تقصير بندگان نسبت به او و توجه به آفات عمل و عيوب نفس و حضور پروردگار است ؛ زيرا توجه به اين امور خواه ناخواه در حيا و شرمسارى اثر مىگذارد و چطور مىشود كه كسى توجه به اين امور داشته باشد و خود را در محضر سلطانى بزرگ كه نهايت احسان و انعام را در تمام مدت عمر به او مبذول داشته و در عين حالى كه به تقصير و سوء باطن او آگاه است ، با بزرگوارى روى به او نموده و با بردبارى در مقابل آن همه خطا ، باز او را به توبه و بازگشت به سوى خود فرا مىخواند ! !مولايى كه با اين همه جنايت عبد و با اين همه خطاى بنده و با اين بار سنگين گناهان گناهكار به قبول توبهاش وعده مىدهد و او نفس خود را كه به گناه عادت داده ، از قيام به پاسخ دعوت او كسل و سست مىبيند .چگونه مىشود كه بعد از اين همه لطف و مرحمت از طرف حضرت حق و اين همه گناه و خطا و روى گرداندن از طرف بنده ، باز شرمسارى و حيا براى انسان ، آن هم به وقت قرار گرفتن در محضر حضرتش به وسيله نماز در قلب پديد نشود ؟كمال و حيا و شرمسارى به اين است كه خود را محضر حضرت ذوالجلال جز عدم و فنا نبينى ، حتى ضمائرى كه در جملات نماز در ارتباط با توست به هيچوجه در نظر نياورى و حقيقت زهد را كه اعلا مرتبه آن است به وقت نماز در تمام هستى و هويتت تجلى دهى .