اينجا نيز هم چنين باشد و محاربت و قهر او به قول علما در سه چيز است :
يكى
آن مكايد و حيلتهاى او بدانى و تعرف كنى ، تا بر تو دليرى نتواند كرد ، همچون دزد كه چون بدانست كه خداوند سراى آگاه شد بگريزد .
دوم
آنكه به دعوت او استخفاف كنى و دل بدان متعلق نكنى كه او چون سگ است بانگ بر تو دارد و سخت باشد و چون از او اعراض كنى خاموش شود .
سيم
آنكه ذكر خدا پيوسته به دل و زبان مىدارى كه رسولاللّه صلىاللهعليهوآله فرموده است : إنَّ ذِكْرَاللّهِ تَعالى فى جَنْبِ الشَّيْطانِ كَالاْكِلَةِ فى جَنْبِ إبْنِ آدَمَ[401] . و اگر گويى مكايد و حيل او چون بدانيم و طريق معرفت آن چيست ؟ بدان كه او را وساوس بسيار است كه به منزلت تير است كه مىاندازد و آن را به معرفت خاطرها بتوانى دانست كه درآيد . . .
خواطر انسان
اما اصل خواطر
بدان كه حقتعالى و تقدس ، فرشتهاى بر دل آدمى موكل كرده است كه پيوسته او را به خير دعوت مىكند او را ملهم مىگويند و دعوت او را الهام و در مقابل آن شيطانى است كه او را به شر دعوت مىكند و او را وسواس گويند و دعوت او را وسوسه ، ملهم الا به خير نخواند و وسواس الا به شر نخواند .اين دو داعىاند بر دل بنده ايستاده و پيوسته به دعوت مشغول و دل از آن آگاه و با خبر كه در اخبار آمده است كه رسول صلوات اللّه عليه فرمود :زمانى كه فرزند آدم به دنيا مىآيد ، خداوند ملكى بر او قرين نمايد و شيطان شيطانى ، شيطان كنار گوش چپ قلب مىخوابد و ملك كنار گوش راست دل و اين دو به طور مرتب مشغول دعوت كردن انسان به خير و شرند .پس خداىتعالى در بنيت آدمى تركيب كرده است طبيعتى كه ميل به شهوات دارد و لذات به هر كيفيت كه باشد از نيكو و زشت و آن هواى نفس است كه روى به آفت دارد ، اين سه دعوت است . پس بدان كه اين خاطرها اثرهاست كه در دل بنده حادث مىشود و او را بدان دارد كه كارى بكند ، يا ترك كارى بكند و پديد آمدن به حقيقت از خداى تعالى است در دل بنده ، لكن آن بر چهار قسم است .يكى آنكه خداىتعالى در دل بنده افكند به ابتدا ، آن را خاطر گويند و بس ، قسم دوم آنكه در دل پديد آورد و موافق طبع آدمى باشد ، آن را هواى نفس گويند و به دو نسبت كنند و قسمى ديگر در پى دعوت ملهم پديد آرد و به دو نسبت كنند و آن را الهام گويند و قسمى ديگر در پى دعوت شيطان پديد آرد و آن را به دو نسبت كنند و وسوسه خوانند و خاطر شيطان گويند .