ركوع و سجود حقيقى - عرفان اسلامی جلد 5

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 5

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

  • در عشق تو گم شدم به يك بار گر نقطه دل به جاى بودى مى نتوان بود بيش از اين نيز تا چند خورم زنفس و جان خون درمانده اين وجود خويشم چون با عدمم نمى‏رسانى تا كشف شود در آن وجودم من نعره زنان چو مرغ در دام هرگاه كه اين ميسرم شد پر مشك شود جهان زعطار[221]

  • سر گشته همى دوم فلك وار سرگشته نبودمى چو پرگار در صحبت نفس و جان گرفتار تا كى باشم به زارى زار پاكم به عدم رسان به يك بار از روى وجود پرده بردار اسرار دو كون و علم اسرار بيرون جهم از مضيق پندار پر مشك شود جهان زعطار[221] پر مشك شود جهان زعطار[221]

ركوع و سجود حقيقى

چون به سجود روند ، سجودشان عبارت از فنا دانستن كل موجودات و فناى وجود خودشان و فناى فناى وجودشان مى‏باشد ؛ چون به چنين حالى برسند جز مشاهده محبوب چيزى را مشاهده نكنند ؛ چون غير او چيزى نيست كه مشاهده كنند . در حقيقت اين بزرگواران در حال سجده به مشاهده اين حقيقت كه قرآن مجيد به آن ناطق است نايل مى‏شوند :

كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ * وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلاَلِ وَالاْءِكْرَامِ [222] .

همه آنان كه روى اين زمين هستند ، فانى مى‏شوند . * و تنها ذات باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى مى‏ماند .

ركوع و سجود با اين كيفيت ، در حقيقت حركت واقعى به سوى آزادى و حريت است .

وقتى انسان از طريق ركوع و سجود حقيقى به اين حقيقت برسد كه موجودات در برابر پيشگاه حضرت او فناى محضند ، دلش از همه چيز رسته و تنها پيوسته به عشق و محبت او مى‏شود و تعبير ديگر ، تمام كشش‏ها و جذبه‏ها در برابر او باطل و تنها جذبه حضرت او مى‏ماند و بس ؛ در اين صورت است كه انسان ، تبديل به يك موجود الهى شده و در هستى و هويت و موجوديت او جز خدا چيزى نمى‏ماند .

  • رفت دلم هم چو گوى در خم چوگان دوست نى متصور مراست خوب‏تر از صورتش بر سر سوداى دوست گر برود سر ز دست گر همه عالم شوند دشمن آن نور محض دوست رها كى كند دست ز دامان دوست

  • وه كه زمن برگرفت رفت به قربان دوست ماه بر آرد اگر سر زگريبان دوست پاى نخواهم كشيد از سر ميدان دوست دوست رها كى كند دست ز دامان دوست دوست رها كى كند دست ز دامان دوست

/ 239