قرآن در آيينه عرفان
در سوره مباركه واقعه مىخوانيم : لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ [316] .جز پاك شدگان [ از هر نوع آلودگى ] به [ حقايق و اسرار و لطايف ] آن دسترسى ندارند . بدون شك منظور از پاكان در اين آيه شريفه پاكان از خبائث ظاهر نيست كه در دست نهادن به ظاهر قرآن تمام مردم عالم يكسانند ، پاك از خبائث ظاهر و ناپاك هر دو قدرت دست زدن به ظاهر كتاب را دارند و منظور از مسّ كتاب در اين آيه مسّ با حس لامسه نيست .منظور از پاكان ، پاكان از نظر عقيده ، عقل ، روح ، نفس ، اخلاق و عمل است و منظور از مس ، مسّ با قدرت قلب و قوت روح و ادراك عقل الهى است .مفاهيم بلند قرآن ، معانى آسمانى و ملكوتى اين كتاب به گونهاى است كه جز آنان كه در جهت معنويت از هر حيث پاك و منزهاند به آن نمىرسند .عقل مغلوب و نفس معيوب و قلب محجوب ، چگونه قدرت راه يافتن به اين بارگاه مقدس و والا را دارند ؟منافق و مغرور ، متكبر و خائن ، سهل انگار و سست بنيان ، به چه صورت در اين پيشگاه مقدس راه يابند ؟اينجا جايگاه مقربان ، اصحاب يمين ، سابقون ، صالحون ، مؤمنون ، متوكلون ، صابرون و مجاهدان فى سبيل اللّه است .اينجا جايگاه آن انسانهاى والايى است كه عمرى با طاغوت درون و برون جنگيده و بر هر دو غلبه كردهاند .اينجا جايگاه آن عاشقانى است كه دست از ماسوا بريده و جز عشق حضرت او محورى قبول نكرده و غير او را در زندگى حاكم نمىدانند . اينجا جايگاه فرزانه مردمى است كه دل از غير او پاك كرده و خويش را براى لقا و وصول آماده ساخته و حقوق حق و خلق را در حد شؤون مراعات نموده و سراسر وجود هستى و موجوديت آنان فرياد « يا اللّه و يا رب » مىزند .اينجا جايگاه والهان و عاشقان و مستان مى عشق جناب اوست كه از خود و از هستى بىخبر و تنها از حضرت جانان خبر دارند و با تمام وجود واله و سرگردان و غرق در حيرت و شورند .اينجا جايگاه برافروختگان و دل سوختگان و ياران يار و ناصران حق و فقيران كوى و دردمندان جمال محبوب و مستمندان خاك حضرت جانان است ؛ جاى آن مردان والا و زنان ارزندهاى است كه چهره آنان چراغ حيات و شمع وجودشان ، نور راه و دل پاكشان آيينه انعكاس صفات است و با تمام هستى در برابر آن جناب غرق در فكرت و حيرتند .جانا شعاع رويت در جسم و جان نگنجد وصلت چگونه جويم كاندر طلب نيابد هرگز نشان ندادند در كوى تو كسى را آنجا كه عاشقانت يك دم حضور يابند آهى كه عاشقانت از حلق جان برآرند اندر ضمير دلها گنجى نهان نهادى عطار وصف عشقت چون در عبارت آرد زيرا كه وصف عشقت اندر بيان نگنجد و آوازه جمالت اندر جهان نگنجد وصفت چگونه گويم كاندر زبان نگنجد زيرا كه راه كويت اندر نشان نگنجد دل در حساب نايد جان در ميان نگنجد هم در زمان نيايد هم در مكان نگنجد از دل اگر برآيد در آسمان نگنجد زيرا كه وصف عشقت اندر بيان نگنجد زيرا كه وصف عشقت اندر بيان نگنجد