2 ـ تفهم - عرفان اسلامی جلد 5

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 5

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سعى كنيد از ابتداى نماز تا آخر ، از پريشانى فكر بپرهيزيد و قوه انديشه را در حقيقت نماز و توجه به عالم غيب متمركز نماييد تا با تمركز فكر ، قلب بر عرش حضور در مقابل نور بنشيند و تا قدرت دارد از فيوضات آن جناب بهره بگيرد .

واى بر ما كه نماز را سبك انگاشتيم و به اين درياى پر فيض الهى به ديده عادى نظر كرديم و از حقيقت و حقايق آن غافل مانديم و به جاى سفر با قدرت نماز به سوى معبود در جا زديم ؛ هم اكنون بياييد دست دعا و تضرع و انابه و زارى به پيشگاه مقدس او برداشته و از نمازهايى كه خوانديم به دربار حضرتش توبه آورده و عرضه بداريم :

  • اى دواى درون خسته دلان مرهمى لطف كن كه خسته دلم گرچه من سر به سر گنه كردم تو در اين نامه سياه مبين من خود از كرده‏هاى خود خجلم با وجود گناه كارى‏ها از تو دارم اميدوارى‏ها[190]

  • مرهم سينه شكسته دلان مرحمت كن كه بس شكسته دلم نامه خويش را سيه كردم كرم خويش بين گناه مبين تو مكن روز حشر منفعلم از تو دارم اميدوارى‏ها[190] از تو دارم اميدوارى‏ها[190]

2 ـ تفهم

مراد از تفهم ، چشيدن معنا و مفهوم نماز با ذائقه قلب و جان و مغز است ؛ مسئله مفهوم و معناى واقعيت‏هاى نماز تا اندازه‏اى كه توان اين فقير اجازه بدهد ، به خواست حضرت مولا در بخش ترجمه و تفسير جملات نماز خواهد آمد .

در آن باب روشن خواهد شد كه نماز چيست و همراه با چه واقعيت‏هاى اصيل و بلندى است و نمازگزار اگر به آن واقعيت‏ها متصل شود چه بهره‏ها نصيب قلب و جان او مى‏گردد ، آن چنان كه با تمام هستى خود با زبان حال به پيشگاه مقدس آن جناب عرضه مى‏دارد:

  • خواهم كه به زير قدمت زار بميرم دانم كه چرا خون مرا زود نريزى من طاقت ناديدن روى تو ندارم خورشيد حياتم به لب بام رسيدست گفتى كه ز رشك تو هلاكند رقيبان چون يار به سر وقت من افتاد هلالى وقت است اگر در قدم يار بميرم[191]

  • هر چند كنى زنده دگر بار بميرم خواهى كه به جان كندن بسيار بميرم مپسند كه در حسرت ديدار بميرم آن بِهْ كه در آن سايه ديوار بميرم من نيز برآنم كه از اين عار بميرم وقت است اگر در قدم يار بميرم[191] وقت است اگر در قدم يار بميرم[191]

/ 239