تا عشق تو خيمه زد به جانم شد عالم و آدمم فراموش مىنوشم از آن دو نرگس مست عشق است و وفا و مهربانى گم گشت دلى كه خود نشان داشت يك مشت گل است تن ولى جان رحم آر به عاشقى چنين زار خون شد دل آسمان به حالم بگسست دل از جهان الهى پيوست به يار دلستانم از عرش برين گشت شانم از ياد تو يار مهربانم تا مست ابد شود روانم اركان و عناصر روانم از لطف زيار بىنشانم صد باغ گل است در نهانم مىپرس زحال ناتوانم چون ديد دو چشم خون فشانم پيوست به يار دلستانم پيوست به يار دلستانم