مراتب ملك و ملكوت
عرفا مىگويند :بدان كه ، عقل است كه آدم است و روح است كه حوا است و طبيعت است كه ابليس است و شهوت است كه طاوس و غضب است كه مار است .و اجتماع و تركيب آن جمله ، آمدن است به دنيا و افتراق آن جمله رفتن است از دنيا ، يعنى اجتماع اين جمله آمدن است از عالم غيب به عالم شهادت و از عالم عقل به عالم حس غيب ، افتراق اين جمله رفتن است از عالم شهادت به عالم غيب و از عالم حس به عالم عقل .اى درويش ! در ملكوت ، مَلَك و شيطان هست ؛ در ملكوت عقل و مَلَك است و در طبيعت شيطان .چون عقل و طبيعت هر دو مصور شدند ، از هر دو صورت آدم در ملك ظاهر شد ، پس آدم مركب آمد از ملك و شيطان ، يعنى از عقل و طبيعت ؛ پس در هر كه عقل غالب آمد ، ملكى است بلكه بهتر از ملائكه است ، اگر چه صورت انسان دارد و در هر كه طبيعت غالب آمد ، شيطانى است يا حيوان ، بلكه از حيوان بدتر . ..اين بود مراتب ملك و ملكوت و اين بود بيان كتاب اللّه و كلام اللّه ، كتاب اللّه به صورت كلمه است و كلام اللّه به مثابه معنى كلمه و تمامى كلمه به صورت معنى باشد . پس مجموع هر دو يك كلمه است ، اسامى بسيار دارد ؛ زيرا كه جمله اسامى وى است ، اما اسم او يكى است كه آن را اسم اعظم و اسم اعلى مىگويند و آن اسم رب است ؛ پس اگر اين كلمه موجودات را به درخت تشبيه كنى ، ميوه اين درخت موجودات ، آدمى دانا است و آدمى دانا را هم كلمه گويند ؛ زيرا كه هر چه درخت دارد ، ميوه درخت هم دارد ، پس آدمى دانا ميوه درخت موجودات باشد . و اگر اين كلمه موجودات را به انسان تشبيه مىكنى ، دل اين انسان موجودات هم ، آدمى دانا است ، پس آدمى دانا دل موجودات باشد .