قرآن مجيد از موجوديت و حقيقت خود تعبير به ريسمان مىكند ؛ ريسمانى كه از مبدأ عالى عالم تا كناره اين چاه طبيعت كشيده شده تا انسان ، اين موجودى كه آراسته به هر نوع استعداد و قوه است ، با دست زدن به آن قوا و استعدادهاى ذاتى و حقيقىاش رشد كرده و همراه اين طناب الهى به لقا حضرت حق برسد .
چنانچه انسان در برابر قرآن مجيد بىتفاوت بماند ، با سر و با تمام موجوديت و هويتش به قعر چاه طبيعت سرنگون شده و تمام ارزشهاى خود را از دست خواهد داد و از هستى او چيزى جز خطى از حيوانيت و پستى نخواهد ماند .
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَسَاراً [282] .
و ما از قرآن آنچه را براى مؤمنان مايه درمان ورحمت است ، نازل مىكنيم وستمكاران را جز خسارت نمىافزايد .
جلال الدين مولوى در اين زمينه مضمون جالبى دارد :
شارح مثنوى نيز مىگويد :
يكى از عالىترين مضامين انسانى ، فردى ، اجتماعى ، روانى ، اخلاقى ، اقتصادى ، سياسى و طبيعى ، همين مضمون است كه جلال الدين در دو بيت مورد تحليل گوشزد كرده است .
آنچه را در دو بيت فوق مطرح مىكند ، مىتوان به عنوان يك اصل كلى در تمام شؤون بشرى تلقى نمود .
به توضيح اينكه انسان در هر موقعيتى هم كه قرار بگيرد ، پيرامون او را پديدهها و قوانين و وسايل فراوانى احاطه كرده است .
آن پديدهها و قوانين و وسايل به خودى خود ، در راه تعيين سرنوشتى كه انسان با دست خود بايد بسازد ، آمادگى فعاليت خود را اعلام كردهاند ، بدون اينكه اين اعلام موجب اجبار انسانى بوده باشد .
مثلاً نور يكى از آن پديدهها و وسايل است كه تمام جايگاههاى حيات ما را روشن ساخته است ، در عين حال ما را به هيچ يك از هدفهاى حياتى كه بايد آن را به دست بياوريم ، مجبور نمىسازد .
پديده نور تاكنون هيچ قماربازى را مجبور نساخته است كه در روشناييش بنشيند و قماربازى كند ، چنانكه هيچ پارسايى را مجبور نساخته است كه در روشناييش بنشيند و به عبادت خداوندى پردازد .