و گفتهاند : حضرت حق سبحانه در اعلى مراتب تنزه و تقدس است و بنده خاكى در ادنى مقام تدنس و تعلق ، بىواسطه از حضيض رذالت به اوج عزت و جلالت ترقى نتواند نمود ، پس لفظ اسم را رابطه ساخت تا در وقت تلفظ بدين كلمه قدم همت بر مصاعد رفعت نهاده ، پرتو قابليت مشاهده انوار اسم بزرگوار از روزنه غيب بر او تابد .
در « الكافى » و « التوحيد » و « تفسير العياشى » از امام صادق عليهالسلاممنقول است كه هر حرفى از اين حروف ثلاثه ، اشاره به اسمى از اسماى حسنى است .
باء بهاى خداست و سين سناى اوست و ميم مجد اوست و در روايتى وارد است كه ميم ملك اوست[427] .
و برخى چنين دانستهاند كه باء ، اشاره به بصير است و سين سميع است و ميم محصى ، گويا قارى را تنبيه مىكند كه بصيرم و مىبينم كردار تو را ، در قرائت اخلاص ورز تا جزاى به سزا دهم ؛ سميعم ، مىشنوم گفتار تو را ، از غرض ريا دور شو تا خلعت فيض و صفا دهم ؛ محصيم ، مىشمارم انفاس روزگار تو ، يك لحظه غايب مشو تا عوض آن حضور لقا دهم .
خلاصه در هر يك از اين حروف چندان معانى مندرج است كه عشر عشير آن به هزاران قرن در صد هزار دفتر نگنجد و از آن معانى كسى بهره گيرد كه بر باء بلاى دوست صبر كند و سين سر خود را به سلوك طريق فنا مشغول گرداند ، تا وقتى كه به ميم مشاهده رسد و جمال وجه باقى بر منظر نظرش جلوهگر آيد .
ارباب لطايف گفتهاند : « اللّه » اسم اعظم است ، بدان دليل كه اساس توحيد بر اوست و كافر به سبب گفتن اين كلمه از حضيض كفر به اوج ايمان انتقال يابد .
هرگاه به جاى « لا اله الاّ اللّه ، لا اله الاّ الرحمن » گويد ، با آنكه از صفات خاصه است ، از كفر بيرون نيايد و داخل دايره اسلام نشود ، فلاح بندگان متعلق به ذكر اين نام است .
وَاذْكُرُوا اللّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ [428] .
و خدا را بسيار ياد كنيد تا رستگار شويد .
منقبت كمال ذاكران به شرف اين اسم تمام است :
الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ [429] .
آنان كه همواره خدا را ياد مىكنند .