نشاط اصفهانى در اين زمينه چنين سروده :
ولى ما بيچارگان گرفتار آمال و امانى و بسته زنجيرهاى هوا و هوس و فرو رفتگان در سجن مسجور ظلمانى طبيعت كه نه بويى از محبت و عشق به شامه روحمان رسيده و نه لذتى از عرفان و فضيلت را از ذائقه قلبمان چشيده ، نه اصحاب عرفان و عيانيم و نه ارباب ايمان و اطمينان .
عبادات الهيه را تكليف و كلفت دانيم و مناجات با قاضى الحاجات را سربار و تكلف شماريم ، جز دنيا كه معلف حيوانات است ، ركون به چيزى نداريم و جز به دار طبيعت كه معتكف ظالمان است تعلقى نداريم ، چشم بصيرت قلبمان از جمال جميل كور و ذائقه روح از ذوق عرفان مهجور است ! !
بلى سر حلقه اهل معرفت و خلاصه اصحاب محبت و حقيقت مىفرمايد :
اَبيتُ عِنْدَ رَبّى يُطْعِمُنى وَيَسْقينى[79] .
نزد پروردگارم بيتوته كردم كه طعام و نوشيدنى مرا تأمين مىكرد .
خدايا! اين چه بيتوته است كه در دارالخلوت انس، محمد را با تو بوده و اين چه طعام و شراب است كه با دست خود اين موجود شريف را چشاندى و از همه عوالم وارهاندى؟!
آن سرور را رسد كه فرمايد :
لى مَعَ اللّهِ وقْتٌ لا يَسَعُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَلا نَبِىٌّ مُرْسَلٌ[80] .