2 - ندانسته و نسنجيده به مردم فتوا دهى[460] .
ابى شبرمه فقيه بزرگ اهل سنت مىگويد :
هر زمان حديثى را كه از جعفر بن محمد مىشنيدم به ياد مىآورم مىخواهد قلبم از هم بشكافد كه آن حضرت فرمود :
پدرم از جدم و او از رسول خدا صلىاللهعليهوآله روايت كرده است ـ و سوگند به خداوند متعال كه پدرش بر جدش و جدش بر رسول خدا دروغ نبسته است[461] ـ كه آن حضرت فرمود :
هر كس به قياس و معيارهاى شخصى عمل كند ، خود دچار نابودى گشته و ديگران را به نابودى كشانده و آن كه ندانسته به مردم فتوا دهد و با آن كه احكام ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه را شناسايى نكرده ، دست به صدور فتوا زند ، موجبات هلاكت و نابودى خود و ديگران را فراهم مىآورد[462] .
از يكى تابعين چنين آوردهاند كه گفت :
من محضر صد و بيست نفر از انصار را درك كردم كه همگى آنها از اصحاب و ياران رسول خدا بودند ، اگر يكى از آنان از ديگرى درباره مسئلهاى پرسش مىكرد اين يكى به آن ديگرى و آن ديگر به شخص ديگر پاسخ اين پرسش را ارجاع مىداد ، تا آن گاه كه اداى پاسخ به همان فرد اول باز مىگشت .
هم او اضافه مىكند :
من در همين مسجد صد و بيست نفر از اصحاب رسول خدا را درك نمودم ، هيچ يك از آنها حديثى را بازگو نمىكرد مگر آن كه علاقهمند بود برادر دينى او بجاى او سخن بگويد و هيچ كسى نيز راجع به فتوايى پرسش نمىكرد مگر آن كه مىخواست برادر ايمانى او پاسخ آن فتوا را بيان كند .
براء مىگويد :
من سيصد نفر از ياران پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله را در جنگ بدر ديدم ، همه آنها به گونهاى به سر مىبردند كه مايل بودند يار و رفيقش به جاى آنها فتوا صادر كند[463] .
ابن عباس مىگفت :
اگر كسى در هر مسئلهاى بدون مطالعه به مردم فتوا دهد ديوانهاى بيش نيست[464] .
پيشينيان فرمودهاند :
عالم و دانشمند دينى در فضايى خالى ميان خدا و خلق او قرار دارد ، بايد بنگرد با چه كيفيتى در ميان آنها قرار مىگيرد و اين خلأ را جبران مىكند .
يكى از بزرگان به يكى از اصحاب فتوا گفت :
چنان مىبينم كه به مردم فتوا مىدهى ، آن گاه كه شخصى نزد تو مىآيد و درباره مسئلهاى از تو سؤال مىكند ، اهتمام و كوشش تو نبايد در اين جهت محدود و مصروف گردد كه او را صرفاً از آن حالتى كه دچار آن است رهايى بخشى ، بلكه بايد سعى و همت تو در آن جهت صرف گردد كه خويشتن را نيز از آنچه راجع به آن سؤال شده نجات دهى !
عطاء بن سائب تابعى گفته است :
من گروهى از بزرگان دين را چنين يافته بودم كه اگر از آنها راجع به موضوعى سؤال مىكردند اندامشان به لرزه مىافتاد[465] .
از عبداللّه بن مسعود است كه مىگفت :
ممكن است كسى بگويد خداوند چنين دستور داده است ولى خدا به او بگويد :
دروغ مىگويى !
از يحيى بن سعيد نقل شده است كه مىگفت :
سعيد بن مسيب هرگز فتوايى صادر نمىكرد مگر آن كه مىگفت : بار خدايا ! مرا سالم نگهدار و حفظ كن ، ديگران را نيز از لغزش و نادرستى رأيم و نظرم حفظ بفرما[466] .
از مالك بن انس درباره چهل و هشت مسئله سؤال شد در پاسخ آنها گفته بود :
جواب سى و دو مسئله را نمىدانم .
و در روايت ديگرى آمده است كه :
از او راجع به پنجاه مسئله و موضوع پرسش شد ولى درباره هيچ يك از آنها پاسخ نگفت و چنين اظهار كرد : هر كه مىخواهد درباره مسئلهاى پاسخ ايراد كند شايسته است پيش از ايراد جواب ، خويشتن را بر بهشت و دوزخ عرضه كرده و كيفيت رهايى خود را از دوزخ در نظر بگيرد و سپس به آن مسئله پاسخ گويد[467] .
روزى از مالك بن انس درباره مسئلهاى سؤال كردند ؛ او در پاسخ گفت :