آن چنان از عمق دل ناله كرد و خاك زير صورت ، از اشك ديده تر نمود كه امين وحى بر او نازل شد و سبب ناله جانسوز او را از او پرسيد ؟ در پاسخ فرشته حق گفت :
چرا نگريم ؟ براى چه ننالم ؟ كه من بايد تا جان در بدن دارم در آتش اشك بسوزم و از حسرت جان بكاهم ، مگر نه اين است كه مولاى عزيز من و يار دلنواز من حضرت حق به خاطر عصيان من ، مرا از جوار قرب بيرون كرده و از بهشت عنبر سرشت خود كه جايگاه عزيزان اوست رانده و از پيشگاه رحمت بىنهايتش محروم نموده و جايم را بر فراز خاك تيره در اين بيابان پر از سنگ و خار قرار داده و از من ضعيف ناتوان و فقير دل شكسته روى برگردانده . بر من است كه تا مىتوانم بنالم و تا قدرت دارم اشك بريزم و در آتش حسرت و اندوه و پشيمانى بسوزم ! !
فرشته وحى به او گفت :
به پيشگاه لطف حق برگرد و وجود خويش را به زينت توبه بياراى كه توبه جبران كننده گناه گذشته است و علت جذب عنايت حق به سوى تائب ، رو به پيشگاه او كن و با زبان حال و قلبى سوزان به حضرت او عرضه بدار :