ملائكه را مىگويم به آنان درود فرستند و درختان براى آنان ميوه دهند و اثمار جنّت برآنان بريزد ، به نسيم زير عرش دستور مىدهم كوهها از كافور و مشك با خود حمل كرده و با درخشش چشمگير بر او وارد كنند ، بين من و روحش پوششى نيست ، به وقت قبض روحش مىگويم : به آمدنت نزد من خوش آمدى و صفا آوردى ، با كرامت و بشارت و رحمت و رضوان به سويم حركت كن ، در جنات نعيم مقيم باش و در آنجا به طور ابد قرار بگير كه نزد من داراى اجر عظيمى ، اگر بينى ملائكه با او چه مىكنند ؟ يكى روحش را پس از مرگ مىگيرد ، ديگرى بخششهايم را به او مىپردازد ! !
اينان از وقتى خدا را شناختند آن طور كه بايد از غذاهاى خوشمزه لذت نبردند و از وقتى به سيئات گذشته خود توجه كردند مصائب در آنان اثرى نكرد ، بر گناهانشان گريه مىكنند ، بر نفسشان سخت مىگيرند ، راحت اهل بهشت در مرگ و آخرت استراحتگاه بندگان من است ، مونسشان اشك چشم و جلوسشان با ملائكه دست راست و چپ است ، مناجاتشان با خدا است ، قلوبشان جريحهدار و مرتب مىپرسند چه وقت با رفتن از دار فنا به خانه بقا راحت مىشويم[357] .
فيلسوف بزرگ ، صدر المتألهين ملا صدراى شيرازى ، در ضمن توضيح يكى از آيات سوره يس به نقل از «رسائل اخوان الصفا» گفتگوى دو رفيق را در زمينه برخوردشان به حال و وضع دنيا اين چنين نقل مىكند :
دوستى به يكى از دوستانش رسيد و از او پرسيد : حال و وضعت در اين دنيا چگونه است ؟
جواب داد : خوب است ، البته اگر از آفات و بليّاتش در امان بمانم ، به غير از خير و خوشى و عافيت ، اميد ديگرى از دنيا ندارم ، اين حال من است ، اكنون تو وضع خود را براى من بگو ، جواب داد : مىخواهى چه باشد ، حال كسى كه در اين خانه غربت گرفتار و فقير است ، براى جلب منفعت ، ضعيف و براى دفع ضرر ، ناتوان و بىقدرت است .
پرسيد : چگونه در اين حالى ؟ گفت : در اين دنيا در عذابيم ، ولى در قيافه دارنده نعمت ، دست بستهايم ولى در شكل موجود آزاد ، مغروريم به صورت خوشبخت ، آزاد محترميم در شكل برده پست ، پنج حكومت بر ما حاكم است كه فشار اين پنج حكومت به سختى برگرده ماست ، احكام خود را بر ما جارى مىكنند ، بخواهيم يا نخواهيم .
دوستش گفت : از اين پنج حاكم و حكومتشان مرا خبر ده ، پاسخ داد : بشنو :
جهان و اين فلك گردان است كه ما در درون او هم چون اسير زندانى ، محبوسيم .
انجم و ستارگانش به طور دائم در حركتند ، توقف و سكونى بر آنان نيست ، گاهى شب را با ظلمت و تاريكىاش براى ما مىآورند و زمانى روز را با نور و روشناييش ، زمانى تابستان را با حرارتش و وقتى زمستان را با سرمايش ، گاهى بادهاى تند و وزنده را پديدار مىكنند و زمانى ابر و باران و برق جهنده را ، وقتى صاعقه مهيب و زلزله ويران كننده و علل وحشت و گرفتگى ماه و خورشيد و زمانى قحطى و گرانى و دورهاى امراض كشنده حيوانات و وبا و زمانى جنگ و فتنه و بلا و وقتى غم و غصه دائمى كه از ضربه و ضرر و شر اين امور و اين همه تير بلا ، راه نجاتى جز مرگ نيست ! !