من از درد به خود گريه ندارم ، ولى بر مظلومان دربارم گريه مىكنم كه مىنالند و آواز نالهشان را نمىشنوم ، سپس گفت : اگر گوشم رفته چشمم برجاست ، ميان مردم جار بزنيد كه جز مظلوم جامه سرخ نپوشد و هماره بامداد و پسين بر فيل سوار مىشد و گردش مىكرد تا مظلومى را به چشم خود بيند و دادخواهى كند .
اين مردى است مشرك به خدا كه با مشركان چنين مهربان است و از خود دريغمند و نگران ، تو مردى هستى خداپرست و از خاندان نبوت ، مهر تو بر مسلمانان جلو خودخواهيت را نبايد بگيرد ؟
اگر براى فرزندانت مال جمع مىكنى ، خدا به تو نموده است كه كودكى از شكم مادر درافتد ، در روى زمين پشيزى ندارد و بر هر مالى دست بخيلى گذاشته است كه نگهش دارد ، ولى خدا پيوسته لطف خود را شامل حال كودك سازد ، تا مردم را بدو راغب كند ، تو نيستى كه عطا مىكنى ، ولى خداست كه هر چه به هر كه خواهد عطا مىكند و اگر بگويى جمع مال براى تقويت سلطنت توست ، خدا براى تو وسيله عبرت از بنى اميه فراهم كرده است كه جمع زر و سيم و آماده كردن ساز و برگ و لشگر و اسب و استر و شتر در برابر اراده الهى به زوال ملكشان فايده نداشت .
و اگر بگويى جمع مال براى يك هدف عالىتر از مقامى است كه دارى ، به خدا بالاتر از مقام تو مقامى هست ولى ادراك آن ميسر نيست مگر از راهى كه مخالف راه توست .
تو نگاه كن آيا مخالف خود را به بدتر از كشتن مجازات توانى كرد ؟ گفت : نه ، در پاسخ گفت : آن پادشاهى كه به تو عطا كرده است آنچه عطا كرده ، گنهكار را به كشتن شكنجه ندهد .
او به خوبى مىداند چه در دل دارى و در چه كارى ، چشمت به كجا است و دستت چه كار مىكند و پايت به چه سوى مىرود ، بنگر كه هر آنچه از دنيا را خاص خود كردى ، چون از دستت گرفت چه فايدهاى برايت دارد در موقعى كه تو را پاى حساب كشيد !
منصور گريست و گفت : كاش آفريده نبودم ، واى بر تو ! چگونه چاره كار خود كنم !
گفت : همه مردم را رهبرانى است كه در ديانت خود بدانها پناهنده و به گفتارشان رضا دهند ، تو آنان را محرمان خود بساز تا راه به تو بنمايند و در كارهايت با آنها مشورت كن ، منصور گفت : من به دنبال آنان فرستادم از من گريختند گفت : آرى ، ترسيدند آنها را به راه خودت ببرى ، ولى در خانهات را باز گذار و حجاب را بردار و هموار ساز تا مظلوم را باشى و ظالم را از بن براندازى ، صدقات را از راه حلال و پاك بگير و به حق و عدالت بر مستحقانش پخش كن ، در اين صورت من ضامنم كه رهبران حق و مخلص نزد تو آيند و در اصلاح كار امت به تو كمك كنند .
مؤذنان سر رسيدند و سلامش دادند و اعلام به نماز كردند ، برخاست نماز گذارد و بجاى خود برگشت و هر چه آن مرد را جستند نيافتند .
خوانندگان عزيز ! اين موعظه بليغ و نصيحت عميق كه به گوش منصور خوانده شد ، اگر به كوه خوانده مىشد از كوه جز گرد و غبارى باقى نمىماند ، اما اين مرد پليد به بغداد برگشت و به ظلم خود ادامه داد و از خون بىگناهان جوىها به راه انداخت و دست به كشتن حضرت صادق عليهالسلام آلوده كرد و ميليون ميليون درهم و دينار از حق مردم محروم سرقت كرد و براى بازماندگان ، ظالمتر از خودش به جاى گذاشت ، آرى ، غرور اين صفت زشت و پليد به فرموده حضرت على عليهالسلامحجاب بين مغرور و موعظه الهى است ! ![375]