عدى از با وفاترين ياران اميرالمؤمنين عليهالسلام و از عاشقان دلباخته آن حضرت بود .عدى به دست پيامبر صلىاللهعليهوآله ايمان آورد و در جمل و صفين و نهروان در ركاب امام على عليهالسلام براى اعتلاى كلمه حق جنگيد و در جمل يك چشمش را در راه خدا از دست داد . زمانى بين او و معاويه ملاقات دست داد ، معاويه به او گفت : فرزندانت چه شدند ؟گفت : همه آنها در ركاب على شهيد شدند . معاويه گفت : على در حق تو انصاف روا نداشت كه فرزندانش زنده ماندند ، ولى فرزندان تو در ركابش كشته شدند . عدى گفت : آه كه من انصاف را در حق على رعايت نكردم كه او در محراب عبادت شهيد شد و من هنوز زندهام ! !معاويه گفت : بدان كه هنوز قطرهاى از خون عثمان باقى است و آن قطره خونخواهى نشود مگر به خون شريفى از اشراف يمن .عدى گفت : سوگند به خداى ، آن دلها كه از خشم و غضب نسبت به تو آكنده بود هنوز در سينههاى ماست و آن شمشيرها كه با آنها با تو مىجنگيديم اكنون بر دوشهاى ماست ، اگر قدمى از طريق خديعت به ما نزديك شوى قدمى براى ريشه كن كردن شرّت به تو نزديك شويم ، دانسته باش كه قطع حلقوم و سكرات مرگ بر ما آسانتر است از اين كه سخن ناهموار در حق محبوبمان على بشنويم[376] .
364 ـ قاضى محكمه و انصاف
در عصر معتضد عباسى مأمور بيت المال از دنيا رفت و قرض بسيارى از خود به جا گذاشت ، در حدى كه تمام ما ترك ميت به تمام قرضهايش فراگير نبود !معتضد ، عبداللّه سليمان را نزد ابو حازم قاضى فرستاد كه خليفه چهل هزار دينار از مأمور طلبكار است ، طلبش را از ماترك عنايت كن .عبداللّه پيام معتضد را به ابوحازم رساند ، ابوحازم به فكر فرو رفت ، سپس سر برداشت و گفت : تأديه اين چهل هزار دينار به يك نفر كمال بىانصافى است ، خليفه هم يكى از طلب كارهاست بايد ديد چه مقدار به او مىرسد ، انصاف آن است كه ما ترك بين تمام طلبكارها به نسبت تقسيم شود ، عبداللّه متحير شد و به قاضى گفت : خونت را هدر منما .قاضى گفت : من از طريق انصاف دورى نكنم و راه خطا نپيمايم ، عبداللّه نزد معتضد آمد و جريان را بيان كرد ، معتضد قدرى فكر كرد ، سپس گفت : ابوحازم راست گفته است كه من هم يكى از طلبكارانم ، او انصاف داده من نيز از طريق انصاف بيرون نروم[377] .
365 ـ مقاومتى شجاعانه
ابن سكيت دانشمندى بزرگ و شجاع شيعه معاصر متوكّل عباسى است ، متوكّل از جانيان و بيرحمان به نام روزگار است .متوكّل به وقت مستى و شرابخوارى كارهاى بسيار زشتى انجام مىداد ، از جمله شير گرسنهاى را به جان بىگناهى مىانداخت و گاهى مار خطرناكى را در آستين افراد جاى مىداد و بسيارى از اوقات كوزه و سبوهاى پر عقرب به گفته او در مجلسش مىشكستند تا عقربها به جان مردم بيفتند ! !