24 ـ تواضع در برابر حق
در شب عرفات از فضيل پرسيدند : حال اين مردمان را چگونه مىبينى ؟ گفت : همه آمرزيدهاند اگر من در ميان ايشان نبودمى !![24] 25 ـ از عجايبى كه ديدهاى برايم بازگو كن استاد اخلاق ، مرحوم حاج شيخ محمود ياسرى رحمهاللهمىفرمود :پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآلهبه جبرئيل فرمود : از عجايبى كه ديدهاى برايم بازگو .امين وحى گفت : در زمانهاى گذشته ، در حالى كه بنا بود به يكى از انبياى خدا نازل شوم ، عابدى را در جزيرهاى ديدم كه با كمال شوق به عبادت حق مشغول بوده و از خدا مىخواست مرگش در حال سجده بر حق فرا رسد !عبادتش را نيكو يافتم ، زمان بندگيش را چهارصد سال ديدم ، دعايش را مستجاب مشاهده كردم ، علاقهمند شدم وضع قيامتش را ببينم ، برايم اعجابآور بود !روز قيامتش نشان مىداد كه اعمالش مورد قبول حق واقع شده است ، به او خطاب مىرسد :« أُدْخُلْ جَنَّتى بِرَحْمَتى »[25] .عرضه مىدارد :« أَدْخُلُ جَنَّتَكَ بِعَمَلى »[26] .من به بهشت مىروم ولى با دلگرمى به عمل و عبادتم !خطاب مىرسد : اى قاضيان دادگاه ! اكنون كه پاى معامله به ميان آمده است ، تمام نعمتهاى مادّى و معنويم را كه به اين عابد عنايت كردم با عبادتش بسنجيد ، چنانچه عبادت او گرانتر آمد به بهشت رود و اگر نعمتهاى من گرانتر شد به جهنم رود !!از نعمت بينايى شروع كردند ، اين نعمت از نظر ارزش خدايى بر تمام عبادتش سنگينتر آمد ، چون او را به سوى دوزخ بردند ، عرضه داشت : خدايا !برنامههاى ديگرى نيز داشتم كه محاسبه نشد، خطاب مىرسد چيست؟ مىگويد: اميد بر كرم تو ، حسن ظنّ بر عنايت تو و از همه بالاتر نياز و فقر و ناچيزى خودم . خطاب مىرسد او را از مسير عذاب برگردانده و به خاطر اميد و حسن ظنّش به بهشت ببريد ، چون در مسير بهشت قرار مىگيرد عرضه مىدارد :« أَدْخُلُ جَنَّتَكَ بِرَحْمَتِكَ » به خاطر رحمت تو داخل بهشت مىشوم . آرى ، بندگىهاى ما هر چند زياد باشد ، باز معلول لطف ، توفيق و عنايت اوست و بندگى ما كجا و عظمت و بزرگى و جلال او كجا ؟![27]26 ـ گريه شعيب
مرحوم « ملا احمد نراقى » آن عاشق وارسته ، در كتاب « طاقديس » در باب گريههاى اعجاب انگيز حضرت شعيب عليهالسلام چنين مىگويد :گريه كرد از بس شعيب تاجدار هر دو چشمش كور و نابينا نشست آن كه او را ديده از آغاز داد داد چشمش هين به عبرت كن نظر باز گاه و بيگه و شام و سحر اين قدر بگريست كافتاد از نظر روزهاى روشن و شبهاى تار باز دادش چشم سلطان الست كور چون شد باز چشمش باز داد باز بايد ديده عبرت نگر اين قدر بگريست كافتاد از نظر اين قدر بگريست كافتاد از نظر