106 ـ چشم پوشى از مقام مرجعيت - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

106 ـ چشم پوشى از مقام مرجعيت

فقيه بزرگ شيعه ، حاج سيد حسين كوه‏كمره‏اى ـ كه شخصيّت علمى فوق‏العاده‏اى بود و بدون شك پس از فقيه كم‏نظير ، مرحوم صاحب « جواهر » ، لياقت رهبرى و مرجعيّت شيعه برازنده او بود ـ مى‏گويد :

به ديدن يكى از علما رفته بودم ، مى‏خواستم پس از زيارت آن عالم به منزل رفته ، سپس به درس حاضر شوم ، امّا وقت زيادى نمانده بود ؛ از همانجا به مسجدى كه براى طلاّب درس مى‏گفتم رفتم ، هنوز وقت درس نشده بود و شاگردانم نيامده بودند ، در گوشه مسجد شيخى را با لباس مندرس و عمامه ژوليده مشاهده كردم كه براى چند نفر درس مى‏گفت . ابتدا توجّهى نكردم ، ولى كم‏كم متوجّه درس او شدم ، ديدم درس پردقّت و پرمايه‏اى است ، بنا گذاشتم فردا زودتر بيايم و به درس او بيش‏تر دقّت كنم ، آمدم و درس او برايم اعجاب‏انگيز بود ؛ روز ديگر هم آمدم و جدّاً او را در فقه و اصول ، پرمايه‏تر و پردقت‏تر از خود ديدم ؛ هنگام بيرون رفتنش از مسجد ، از اسم و رسمش پرسيدم .

گفت : اسمم مرتضى ، فاميلم انصارى و اهل دزفول هستم . وقتى تمام شاگردانم جمع شدند ، به آن‏ها گفتم : من در پيشگاه خداوند مسؤولم كه شما را به آنچه نفع شما در آن است راهنمايى نكنم ، شيخى به نام شيخ مرتضى انصارى جديداً به نجف آمده و فقه و اصول درس مى‏دهد ، او در اين دو علم شخصيّت كم‏نظيرى است و من وى را از خود بالاتر يافتم ، شما اگر در علم بهره بيش‏ترى مى‏خواهيد ، از امروز به درس او حاضر شويد ، من نيز براى استفاده از درياى دانش او ، هم‏چون شما به درس او حاضر خواهم شد !!

حاج سيد حسين از فردا به درس شيخ اعظم رفت و با اين كه در مرز مرجعيّت بود از آن مقام به خاطر خدا گذشت كرد ؛ پس از صاحب « جواهر » ، شيخ مرجع شيعه شد .

وقتى براى گرفتن فتاواى او مراجعه كردند ، فرمود : با شخصى هم مباحثه بودم ، كه در روزگار مباحثه ، از من عالم‏تر بود و او امروز در ايران است ، به او نامه بنويسيد به نجف بيايد و بر كرسى مرجعيّت بنشيند . به او نامه نوشتند ، در پاسخ نوشت : سخن شيخ به حق است ، ولى من مدّت‏هاست از حوزه و مباحثه دورم و بدون شك امروز شيخ از من عالم‏تر است و بدين ترتيب مرجعيّت و رياست معنوى براى او مسلّم گشت . وه كه چه مردان پاك و با صفا و با تربيتى بودند ، چه انسان‏هاى ساخته شده‏اى بودند ، چه شخصيّت الهى عظيمى داشتند ، ايمان اينان به خدا و قيامت در حدّ باور بود ، اينان گويى قيامت را مى‏ديدند ، اينان از شدّت تربيت ، حاضر نبودند چند روزه ناقابل دنيا را با آخرت ابدى معامله كنند ، اى كاش نسيمى از پاكى و درستى آنان نصيب ما مى‏شد ، اى كاش ما هم براى حفظ حق در همه جوانبش مانند آنان توفيق رفيق راهمان مى‏شد[113] .

/ 380