441 ـ داستانى عجيب از اوليا - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



سردسته اشرار گفت : انصاف دادى و سخن به حقّى گفتى ، يكى از اوصاف ما اين است كه چون ما نمك كسى را خورديم به اصطلاح نمكدان نمى‏شكنيم و به صاحب نمك خيانت نمى‏نماييم ، آخوند فرمود : اين چنين كه مى‏گويى نيست و من حرف تو را به هيچ وجه قبول ندارم كه شما اين چنين هستيد . آن شخص گفت : انكار شما بى‏مورد است ؛ زيرا اين امر از مسلّمات اين طايفه است ، آخوند فرمود : اگر چنين است من از شما مى‏پرسم آيا شما هرگز نمك خدا را خورده‏ايد ؟ !

آن شخص چون اين سخن بشنيد سر به زير انداخت و پس از اندكى از مجلس برخاست و با همراهانش بيرون رفت .

صاحب خانه به آخوند عرض كرد : كار بدتر شد ؛ زيرا اينان به قهر از خانه من رفتند ، آن جناب فرمود : فعلاً كه كار به اينجا كشيد ، صبر كن ببينيم در آينده چه مى‏شود ؟

چون صبح شد رئيس اشرار به در خانه ملا محمّد تقى مجلسى آمد و با دنيايى عجز و التهاب و لابه و ناله عرضه داشت : سخن ديشب شما سخت در من اثر گذاشت و خواب از چشمم ربود ، اكنون توبه‏كارم ، غسل كرده و به خدمت آمده‏ام تا شرايع دين را به من بياموزى و پس از آن از مخلصان حقّ و هدايت‏يافتگان به راه خدا گرديد[453] .

441 ـ داستانى عجيب از اوليا

در سال هزار و سيصد و پنجاه شمسى در ايام ولادت مولا امام عصر عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف در شهر همدان جهت تبليغ دين دعوت شدم . در آن زمان بيش از بيست و شش بهار از عمرم نگذشته بود ، جذبه مهمى كه مرا به آن شهر كشاند وجود مبارك مردى چون حضرت آيت اللّه آخوند ملاعلى معصومى كه به حقيقت از اولياى الهى بود ، او در آن شهر منشأ آثار بسيار مهمى از قبيل مسجد ، كتابخانه ، مدرسه علوم دينيه ، درمانگاه ، بيمارستان ، صندوق قرض‏الحسنه و دارالايتام بود و وجودش براى مردم آن ناحيه شمعى پرفروغ در راه هدايت الهى مى‏نمود و در جنب مدارس علميه آن جناب ، صدها محصل علوم دينى به كمالات علمى و اخلاقى رسيدند كه هر كدام به هر ناحيه كه رفتند منشأ بركات شدند ، آن مرد بزرگ به سال هزار و سيصد و پنجاه و هفت به جوار رحمت حقّ شتافت و سراسر آن نواحى را از وجود مقدسش محروم كرد رحمة اللّه عليه رحمة واسعة .

در همان سال كه در آن شهر منبر مى‏رفتم براى دست‏بوسى و زيارتش رفتم . آن حضرت اجازه علمى و روايى مفصّلى كتباً و شفاهاً به من مرحمت فرمود و اين مسئله براى من كه فاقد هر نوع صلاحيّت بوده و هستم جز عنايت و رحمت الهى چيزى نبود .

آن مرد بزرگ در هر مجلسى كه از اهل علم و غير اهل علم در خانه‏اش برقرار مى‏شد به بيان معارف الهيّه و مسائل ربانيّه و احاديث مأثوره و شرح حالات اوليا و بزرگان مى‏پرداخت ، تا نشستگان در محضرش از فيض آن مطالب به قيام روحى و قلبى اقدام كرده و خانه هستى خود را به نور معرفت و عمل بيارايند ، در آن مجلسى كه اين فقير فيض حضور آن جناب را داشت فرمودند : مولى محمّد تقى مجلسى در امر به معروف و نهى از منكر مردى شديد ، دلسوز ، دلسوخته و برافروخته بود .

/ 380