آمار خودكشىها بر اثر شكست در روابط عشق ، آمار فحشا و منكرات ، آمار زنا ، فرار دختران و پسران از خانه و خانواده ، به هم پاشيدن نظامات خانوادگى ، روابط نامشروع زنان شوهردار با مردان بىغيرت ، سقط جنين ، اعتيادهاى خطرناك و بسيارى از مفاسد و بلاهاى خانمان سوز ، نود و نه درصدش معلول وضع غير الهى و غير انسانى زن در ممالك عالم است و اين وضع خطرناكى كه براى زن پيش آمده معلول فرهنگ قرون اخير و بى بند و بارى اين جنس لطيف و شريف در جوامع است[181] .
172 ـ شما عهدهدار رياست كل كشورى
حضرت على عليهالسلام در زمانى كه عهده دار امور مملكت پهناور اسلامى بود ، به قنبر فرمود :براى من و تو پيراهن لازم است ، چون لباس هر دو نفر ما در حدى كهنه شده كه قابل استفاده نيست . پس به بازار پيراهن فروشان رفتند و دو پيراهن قيمت كردند يكى به دو درهم و يكى به سه درهم و هر دو را خريدند ، چهار درهمى را به قنبر مرحمت كرد و فرمود : بپوش . عرض كرد : على جان ! شما عهده دار رياست كل كشورى پيراهن قيمتىتر زيبنده شماست . فرمود : قنبر ! من به پيرى نزديك شدهام و تو جوانى ، پيراهن كم قيمتتر برازنده من و پر قيمتتر زيبنده تو است !![182]
173 ـ تو را كجا طلب كنم ؟
داود پيغمبر عليهالسلام گفت :الهى ! تو را كجا طلب كنم و تو كجا باشى ؟ جواب داد :أَنَا عِنْدَ الْمُنْكَسَرَةِ قَلْبُهُمْ لِأَجْلى ؛ من نزد آنانم كه دلشان براى خاطر من شكست[183] .
174 ـ عاصى نمىتواند مجاور من باشد
در روايت آمده است : حضرت آدم دچار ترك اولايى شد ، به محض ارتكاب ترك اولى ، تمام لباسهايش كه زينت بدن او بود از او جدا شد و عريان گشت ، آن گاه امين وحى آمد و تاج كرامت را از سر او برداشت و زيور طرفين بدنش را از او گرفت ، از فوق عرش ندا آمد كه از جوارم به زمين رويد كه عاصى و گناهكار ، حق مجاورت مرا ندارد . آدم به گريه به حوا رو كرد و گفت ، اين اولين بد يُمنى و نحسى گناه بود كه گريبان ما را گرفت و ما را از جوار حبيب دور كرد .به آدم خطاب رسيد : من چگونه هم جوارى براى تو بودم ؟ عرضه داشت : هم جوارى نيك ؛ خطاب رسيد : از جوارم بيرون رو و تاج عظمت از سرت بردار كه عاصى نمىتواند مجاور من باشد . روايت شده كه آدم دويست سال بر همان ترك اولى گريست تا توبهاش قبول شد[184] .
175 ـ از حلم تو نسبت به او تعجب كردم
امام صادق عليهالسلام در زمينه ، استدراج كه يكى از شديدترين عوامل هلاكت است ـ يعنى در وسايل عيش و نوش غرق بودن و مرتكب هر گناهى شدن و توجه نداشتن ـ مىفرمايد :ملكى از جانب حق روزگارى دراز در زمين زيست ، سپس به مقام بلند خويش برگشت ، به او گفته شد : چه ديدى ؟ گفت : عجايب زيادى مشاهده كردم ، عجيبترين چيزى كه ديدم ، عبدى را غرق در نعمت يافتم ، رزقت را مىخورد و ادعاى خدايى داشت ، از جرأت او نسبت به تو و حلم تو نسبت به او تعجب كردم . خداوند جلّ و علا فرمود : از حلم من تعجب كردى ؟ عرضه داشت : آرى . خطاب رسيد : چهارصد سال به او مهلت دادم ، رگى از او زده نشد و چيزى از دنيا نخواست مگر اينكه به او عنايت كردم ، طعم غذا و آشاميدنى را در مذاق او بر نگرداندم !![185]