3 ـ خوف و محبّت نزد عارفان - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


3 ـ خوف و محبّت نزد عارفان

يكى از سالكان راه و حقيقت‏جوى دل آگاه مى‏گويد :

وقتى صفت يكى از بزرگان را كه ساكن يمن بود شنيدم كه به افتادگى و فروتنى موصوف و به عقل و حكمت و فضل معروف ، در ظاهر متلبّس به لباس اهل جهاد ، در باطن از اهل سير و صلاح و سداد .

چون زمان حج نزديك شد و از اعمال و عبادات آن سال فراغتى حاصل گشت ، قاصد ديدار او شدم تا كلام او را شنيده و مواعظ او را اصغا نموده كه فايدتى حاصل نمايم .

چون جماعتى از قصد من آگاهى پيدا نمودند ، مرا همراهى كردند و در ميان آن جماعت جوانى بود كه سيماى صالحان داشت و منظر خائفان ، رويى بود او را زرد بدون امراض جسمانى و چشمى سرخ و پر آب بى‏علّت دمعه و رمد ، پيوسته دوست خلوت بود و انيس تنهايى ، از حالتش چنان ظاهر بود كه او را در همان نزديكى مصيبتى روى داده .

پس نزديك وى رفته كلمات محبّت‏آميز گفتم كه با من موافقت نمايد و مرافقت جويد ، قبول ننمود و از آن حالت او را هرچند ملامت نمودم و به صبر ترغيبش كردم سودى نبخشيد و هر لحظه سيلاب اشك از ديده جارى مى‏ساخت و لسان حالش به اشعارى مترنّم بود كه مضمونش اين است :

اى كسانى كه مرا ملامت مى‏كنيد ! بدانيد كه از عشق او هرگز دست برنداشته و تسلّى نخواهم يافت ، چگونه خود را تسلّى دهم كه هر لحظه اندوه من رو به ازدياد است و عظمتم در اين راه مبدل به خوارى شده ؟ مى‏گويند : استخوان‏هاى آدمى خواهد پوسيد و من مى‏گويم : كه اگر استخوان‏هايم در وسط گور بپوسند دوستى تو از دل زائل نخواهد شد ، دل من از زمان‏هاى پيش شراب محبّت تو مى‏نوشيد ، حتّى در ايّام صباوت و كودكى .

  • در سرم فتنه‏اى و سودايى است هر دم از ترك چشم غمّازى پس اين پرده دلربايى هست ساقيى هست زير پرده غيب در درون هست خمر و خمّارى از تو اى آرزوى دل شدگان در دل هر كسى تمنايى است

  • در سرم شورشىّ و غوغايى است در دلم غارتى و يغمايى است دل زجا رفتن من از جايى است كه به هر گوشه مست و شيدايى است كز برون مستيى و هى‏هايى است در دل هر كسى تمنايى است در دل هر كسى تمنايى است

بدين حال و حالت ، آن جوان همراه مى‏آمد تا بدان شهر از يمن كه مقصود ما بود رسيديم .

آن كس را كه طالب ديدارش بوديم از مأواى او پرسيده ، به در خانه‏اش رفتيم .

/ 380