95 ـ در حالى كه چشم‏ها به خواب است - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

95 ـ در حالى كه چشم‏ها به خواب است

عبداللّه بن حسن مى‏گويد :

كنيزى رومى داشتم كه از حالات او تعجّب مى‏كردم ، بعضى از شب‏ها نزديك من مى‏خوابيد ، چون بيدار مى‏شدم او را نمى‏يافتم ، به دنبالش مى‏گشتم ، مى‏ديدم در جايى از خانه سر به سجده گذاشته و مى‏گويد : به محبّتى كه بر من دارى مرا بيامرز .

به او گفتم : نگو به محبّتى كه بر من دارى ، بگو به محبّتى كه بر تو دارم . گفت : نه ، او بود كه به محبّتش مرا از شرك نجات داد ، او بود كه به عشقش بر من ديده‏ام را در اين دل شب بيدار نگاه داشت ، در حالى كه چشم‏ها به خواب است !![101]

96 ـ سخط الهى

ابو هاشم قرشى مى‏گويد :

زنى از يمن به منطقه ما آمد و بر ديار ما وارد شد . او را سريّه مى‏گفتند ، به وقت شب از او ناله و زارى مى‏شنيدم ، به خدمتكار خانه گفتم : در احوال اين زن دقت كن ببين چه مى‏كند ؟

او را ديد چشم از آسمان برنمى‏دارد و همانگونه كه به سوى قبله قرار گرفته مى‏گويد :

خداوندا ! سريّه را آفريدى و او را با نعمت‏هايت تغذيه كردى و از حالى به حالى سير دادى ، تمام برنامه‏هايت نيكو و بلاهايت بر من زيبا بود ، با اين همه من با چنگ زدن به دامن گناه ، خود را در معرض سخط تو قرار دادم ، مى‏بينى مرا ، انگار خيال مى‏كنم كه تو مرا در بدكرداريم نمى‏بينى در حالى كه تو عظيم و خبير و بر هر چيز توانايى[102] .

97 ـ مرا در اين مكان رها كنيد

شيخ كلينى از امام صادق عليه‏السلام نقل مى‏كند :

در زمان بنى‏اسرائيل مردى داراى منصب قضاوت بود ، قاضى را برادرى بود شايسته و صالح و او داراى زنى بود متديّن كه بعضى از انبياى بنى‏اسرائيل از نواده‏ها و نتيجه‏هاى او بودند !

امير بنى‏اسرائيل جهت انجام كارى به شخص مطمئنّى نيازمند شد ، چنين شخصى را از قاضى خواست قاضى گفت : امروز موثّق‏تر از برادرم كسى را نمى‏شناسم امير او را خواست ، آن مرد از اجابت خواسته امير كراهت داشت ؛ به قاضى گفت : از اين كه امر همسرم را ضايع بگذارم ناراحتم . امّا عذر او قبول نشد و مجبور به انجام مأموريت گشت .

به برادر گفت : امروز چيزى در زندگى من از وضع همسرم مهم‏تر نيست ، بجاى من از او نگهدارى كن و به برنامه‏هاى زندگى اين زن خدايى توجّه داشته باش ، تا من از سفر برگردم !

مرد به سفر رفت . زن از شدّت اتصال به حق از خانه خارج نمى‏شد . قاضى گاه به گاهى به درب خانه مراجعه كرده و نيازهاى منزل را رسيدگى مى‏كرد .

روزى از آن زن متديّن درخواست نامشروع كرد . زن با كمال شدّت به او پاسخ منفى داد . قاضى او را تهديد كرد كه اگر خواسته‏ام را نپذيرى به امير مى‏گويم زن در غيبت برادرم خيانت كرد . زن به او گفت : آنچه از دستت برآيد كوتاهى مكن !!

قاضى شقى نزد امير ، از آن صالحه عابده شكايت كرد . امير گفت : هرچه حكم شرع اقتضا مى‏كند در حق او اجرا كن !

/ 380